۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

از چگونه فتيله جنبش سبز را پايين بکشيم تا چگونه بيانيه سکولاريستی صادر کنيم

چهارشنبه 30 دي 1388

از چگونه فتيله جنبش سبز را پايين بکشيم تا چگونه بيانيه سکولاريستی صادر کنيم

کشکول خبری هفته (۱۱۰)
ف. م. سخن


در کشکول شماره ی ۱۱۰ می خوانيد:
- چگونه فتيله جنبش سبز را پايين بکشيم
- آقايان با چه زبانی بگويند که...
- از انقلاب بترسيد، هوهاهاها!
- ری شهری سبز می شود
- تفسير خبر کشکولی
- چگونه بيانيه سکولاريستی صادر کنيم

چگونه فتيله جنبش سبز را پايين بکشيم
اصولا فتيله که بالا باشد، حرارت بالا می رود و ممکن است بعضی چيزها بسوزد و بعضی چيزها دود کند. سوختن و دود کردنِ بعضی چيزها البته خوب نيست و به همين خاطر عاقلانه تر است که انسان فتيله را زياده از حد بالا ندهد. ولی کار است ديگر! ممکن است انسان بعضی وقت ها که به هيجان آمد از دست اش در برود و فتيله را بيش از حد بالا بدهد. گاهی هم انسان برای اين که زود به نتيجه برسد فتيله را بالا می دهد.

به هر حال معضل فتيله و بالا و پايين دادن آن معضلی ست جدی که بايد در مورد آن انديشه کرد. اين انديشه معمولا بعد از بلند شدن برخی بوها يا به هوا رفتن برخی دودها کرده می شود. مثلا شما تعداد زيادی موتورسيکلت نيروی انتظامی می بينيد که از آن ها شعله و دود سياه بلند شده است. يا سطل های زباله را می بينيد که به خاطر حرارت بيش از حد، وسط خيابان آتش گرفته است. اين ها نشانه ی بالا بودن فتيله است و عقل حکم می کند تا همه جا آتش نگرفته و دودمان صاحب موتورسيکلت و صاحب سطل زباله بر باد نرفته فتيله پايين کشيده شود.

بعضی وقت ها هم در اثر بالا بودن فتيله، حرارت بعضی آدم ها بالا می رود و بوی سوختگی از بعضی جاهايشان به مشام می رسد. مثلا شما چهره ی نورانی يی را می بينيد که زير عمامه ی سياه و چفيه شطرنجی، دارد کم کم سرخ می شود و عرق روی مبارک اش را می پوشاند. بعضی وقت ها حرف هايی را از دهان همو می شنويد که دارد در اثر سوختنِ بعضی جاهايش، تبديل به جيغ و فرياد می شود و ممکن است در اثر سوزش شديد، چراغ را با فتيله و متعلقات اش به زمين بکوبد و خودش را از شر هر چه آتش است به خيال خودش خلاص کند (غافل از اين که اگر اين کار را بکند، نفت روی زمين پخش می شود، و آتش تمام وجودش را می سوزاند). به هر حال پيش از اين که اين آدم عصبانی بشود و کار دست خودش و ديگران بدهد، بهتر است عقلای قوم فتيله را سريع پايين بکشند. اين جوری لااقل کل خانه آتش نمی گيرد و "ساختار"ی شکسته نمی شود. اما فتيله را چگونه بايد پايين کشيد؟

آن چيزهايی که تا حالا در جهت پايين کشيدن فتيله ديده شده و موثر هم بوده اين هاست:
- شعار جمهوری ايرانی از ميان شعارها آرام آرام حذف شده. همين امر فتيله را به مقدار قابل توجهی پايين کشيده و جلوی سوختگی بيش از حد و بلند شدن جيغ و داد را گرفته است.
- شعار رای من کو به فراموشی سپرده شده و به جای آن شعارهای بزرگ بزرگ و قشنگ قشنگ که حالا کو تا بتوان به آن ها دست يافت داده شده. اين روش البته پايين دادن فتيله نيست بل که ريختن مقداری آب در مخزن نفت است.
- ميان شعار مرگ بر سمبل ولايت فقيه و مرگ بر اصل ولايت فقيه و حذف اين دو شعار به طور کامل -که می تواند فتيله را به وضع معقول برگرداند- فعلا ميان علما – يعنی علمای موسوم به يک تن (دو فقره) و دو تن و پنج تن- اختلاف هست. اگر جمهوری اسلامی نه يک کلمه کم نه يک کلمه زياد خوب چيزی هست و قرار است صاحب اين جمهوری دست ما را بگيرد و به آرامش رهنمون شود، پس نمی توان اصل ولايت فقيه را مورد نفی قرار داد. اگر مطابق بندِ يکِ بعضی بيانيه ها، بايد حکومت و دولت را پاسخگو و مسئول کرد پس سمبل ولايت فقيه را هم نمی توان مورد نوازش کلامی قرار داد. اين ها همان بالا بودن فتيله است که يک دفعه منجر به آتش گرفتن موتورسيکلت و ماشين و اين جور چيزها می شود. پس اين شعارها را هم اگر ندهيم فتيله مقدار زيادی پايين می رود...
- شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران اگر داده نشود، فتيله به مقدار زياد پايين می آيد و از اثر سوزش کاسته می گردد. من و توی ايرانی تا وقتی غزه و لبنانِ عرب ها هست غلط می کنيم جان مان را فدای ايران خودمان بکنيم پس حرارت را با حذف اين شعار کم می کنيم تا بعضی جاهای استراتژيک بيش از اين نسوزد.

باری فتيله را عقلا دارند هی پايين و پايين تر می دهند. البته احتمال اين که اين فتيله آن‌قدر پايين داده شود که جز يک آتشِ کوچکِ آبی رنگِ غيرقابلِ رويت چيزی باقی نماند کم است، چون هنوز دست قدرتمند جوانان هست که جلوی پايين کِشندگانِ فتيله را می گيرد. اگر می بينيد همان آقايانی که چند ماه مانده به ۱۶ آذر، از راهپيمايی آن روز با حرارت بسيار حرف می زدند و تشويق به حضور می کردند، ولی امروز در فاصله ی کوتاهی تا بيست و دو بهمن کمتر کسی راجع به راهپيمايی آن روز حرف می زند به خاطر اين است که نمی دانند در راستای پايين کشيدن فتيله، چطور بايد در اين راهپيمايی شرکت کنند و چه شعارهايی بدهند که هم مردم را خوش بيايد و هم ناقض بيانيه ی علمای فتيله شناس نباشد. امان از دست اين آتش و فتيله!

آقايان با چه زبانی بگويند که...
اين جمله را لطفا بخوانيد:
"...می خواهم چنين نتيجه بگيرم که اگر تغيير قدرت نتواند با يک کابينه يا دولت ائتلافی از سبزها و حاکمان کنونی صورت بگيرد، هرگز وضعيت پايداری در انتظار ما نخواهد بود و هر نوع وضعيت ناپايدار، جز ادامه تنش چيزی نصيب ما نخواهد کرد..." «يکی از نويسندگان سبز، سايت جرس»

آقاجون! خانم جون! خوش خيال ها (خودم را می گويم در وهله ی اول)! اميدوارها (باز هم منظور خودم هستم)! آقايان ديگر با چه زبانی به شما بگويند که می خواهند معامله کنند؟ خون های به زمين ريخته شده ی بچه ها را بدهند، چند تا پُست دولتی و روزنامه و مجله بگيرند؟ حالا هی بنشينيد تفسير کنيد. بنشينيد تعبير کنيد. بگوييد: "نه. اين جای مطلب معنی اش اين طوری نيست، آن طوری ست...". بنويسيد: "مگر می شود که عده ای بنشينند بر سر خون شهدای ما با ولی فقيه چانه بزنند و "دولت ائتلافی با حاکمان کنونی" تشکيل بدهند؟"

عرض می کنم (اول از همه به خودم) بله می شود. اگر جمله ی بالا هم به قدر کافی روشن و واضح نيست، به پيام آقای ابوالفضل فاتح و آقای سيد محمد خاتمی گوش کنيد، خيلی چيزها برايتان (و پيش از همه برای خودم) روشن خواهد شد.

از انقلاب بترسيد، هوهاهاها!
لولوی انقلاب در کشور ما در حال جولان است! هوهاهاها! لولويی سختْ ترسناک که اگر نزديک اش بشويم، ممکن است ما را يکهو به کام خودش بکشد و نابود شويم. توصيف کنندگان اين لولو، کسانی هستند که يک زمانی خودشان انقلاب کرده اند و اين موجود دهشتناک را خوب می شناسند. آن چه تا حالا از اين لولو خوانده ايم و شنيده ايم، از زبان و قلم همينان تراوش کرده است.

می دانيد چرا اين انقلاب کنندگان و درست تر بگويم انقلابْ‌سوارْشدگان اين قدر خوب اين لولو را می شناسند؟ به خاطر اين که لولو ساخته و پرداخته ی دست خودشان بوده که اکنون از دست شان در رفته و افتاده دست کسانی مثل آقايان خامنه ای و احمدی نژاد.

انقلاب بد است، و ما (يعنی امثال من و جوانان امروز ايران) نبايد انقلاب بکنيم چرا که روزی روزگاری در سال ۱۳۵۷، يک انقلاب شکوهمند اسلامی در ايران به وقوع پيوست که قرار بود آزادی برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود استقلال برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود جمهوری اسلامی برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود مقامات اش از صدر تا ذيل همگی انتخابی باشند و کشور را بر اساس رافت اسلامی اداره کنند.

اما "يک عده" بر سرکار آمدند، که آزادیِ به دست آمده را تبديل به خفقان کردند. استقلالِ به دست آمده را تبديل به وابستگی تا بُنِ دندان و البته پنهان کردند. جمهوری را تبديل به سلطه ی ولی فقيه کردند، و اسلامی را تبديل به مکتب ديکتاتورها کردند. چه کسانی بودند اين "يک عده"؟ همين آقايان که امروز ما را از انقلاب -و به بيان ديگر از خودشان و رفتار خودشان و کثافت کاری های خودشان- می ترسانند.

البته که اينان ترسناک بودند. البته که اين ها مهيب بودند. البته که اين ها همان اول به جای دادگاه های قانونی، به جای مجازات جنايتکاران رژيم گذشته بر اساس قوانين مبتنی بر حقوق بشر، بر بام برخی مدارس، قتلگاه درست کردند. در برخی زندان ها شکنجه گاه درست کردند. بازداشتگاه های غيرقانونی به راه انداختند. بساط توبه و توبه گيری به راه انداختند. به تحريک رئيسِ ديوانه ی کشورِ همسايه پرداختند تا جنگی خانمان‌سوز را آغاز کند. که آن جنگ خانمان‌سوز را ادامه دادند. که حرمت مرجعيت شيعه را با زدن سيلی، با خلع لباس، با توهين و اهانت و عربده کشی از بين بردند... اسم اين کارها را هم انقلاب گذاشتند؛ انقلابی گری گذاشتند. و حالا که برف پيری بر موی سر و محاسن شان نشسته (و برخی خود را از شرِّ آن محاسن راحت کرده و فکل کراواتی شده اند)، حالا که قدرت را کسی مثل احمدی نژاد قبضه کرده، بر سر و رويشان می زنند که عجب غلطی بود ما کرديم! عجب اشتباهی بود ما کرديم! از انقلاب، کاری احمقانه تر مگر هست که کسی بکند؟! آی شما جوانان! شما ميان سالان! مبادا انقلاب کنيد! لولوی ترسناکی ست انقلاب (البته نمی گويند که لولو خود ما بوديم، نه انقلاب). مبادا ريشه ی ولايت فقيه را بسوزانيد (خودشان را می گذارند جای شاپور بختيار، جوانان سبز را می گذارند جای مردم به جان آمده ی سال ۵۷، آقای خامنه ای را هم می گذارند جای شاه). اجازه بدهيد ما (شاپور بختيارهای دوره ی جديد) با آقای خامنه ای (شاه دوره ی جديد) ائتلاف کنيم، قدرت او را کاهش دهيم، او را به رعايت قانون اساسی ملزم کنيم، و بر شما مردم عزيز حکم برانيم...

لولوی انقلاب در کشور ما در حال جولان است! هوهاهاها! از اين لولو دوری کنيد و به ما، شاپور بختيارهای عصر جديد اجازه بدهيد با شاه عصر جديد وارد معامله ی سياسی شويم و شما را خوشبخت کنيم.

ری شهری سبز می شود
"محمدی‌ری‌شهری روز شنبه در مراسم توديع خود و معارفه حجت‌الاسلام قاضی‌عسکر گفت: «بايد علاقه‌مندان به رهبری اضافه شوند، اين هنر نيست که دوست را تبديل به دشمن کنيم بلکه هنر آن است که مخالف را تبديل به دوست کنيم. اين هنر نيست که از يک خانواده شهيد کودتاچی بسازيم بلکه هنر آن است که از يک کودتاگر شهيد بسازيم». اشاره او احتمالا به فرزندان خانواده‌های مطرحی از جمله بهشتی، همت و باکری بود که به منتقدين نظام پيوسته‌اند..." «خودنويس»

دور نيست که ری شهری هم سبز بشود و ما سنگ او را هم به سينه بزنيم و بر مظلوميت اش اشک بريزيم. وقتی سازش باشد، چرا با ری شهری نباشد. مگر ديگران کم تر از او دست شان به خون ملت آلوده بوده که آن ها سبز شوند و اين يکی نشود. کارنامه ی ايشان از ديگران تيره تر نيست. تا آن جا که حافظه ام اجازه می دهد، بر اساس کتاب ها و خاطراتی که خود ايشان منتشر کرده، در دوران پيش از تاسيس وزارت اطلاعات، و در مدت هفت سال و اندی نخست وزيری آقای مهندس موسوی و تحت عنوانِ وزير اطلاعات، اين کارها را در جهت حفظ و تثبيتِ "جمهوری اسلامی"ِ مورد نظر جناب مهندس موسوی انجام داده است:
- اعتراف گيری از افسران نوژه و وادار کردن آن ها به توبه.
- اعتراف گيری از صادق قطب زاده وزير امور خارجه ی پيشين.
- اعتراف گيری از مرجع تقليد شيعيان، آيت الله العظمی شريعتمداری، و وادار کردن ايشان به توبه.
- اعتراف گيری از سران حزب توده ی ايران و وادار کردن آن ها به توبه.
- ايجاد زمينه های حذف آيت الله العظمی منتظری و بيرون راندنِ ايشان از دستگاه حکومت اسلامی.
- آزار و شکنجه و اعدام هزاران زندانی سياسی.

در پاسخ به کسانی که معتقدند کسی مثل ری شهری را نمی شود "بخشيد" عرض می کنيم وقتی نخست وزير را می بخشيم چرا وزير را نبخشيم؟!

تفسير خبر کشکولی
* آيت الله محمدی ری شهری: اين هنر نيست که از يک خانواده شهيد کودتاچی بسازيم بلکه هنر آن است که از يک کودتاگر شهيد بسازيم. «خودنويس»
** حجةالاسلام حيدر مصلحی وزير اطلاعات احمدی نژاد- همکار گرامی! ما همواره مطابق نظر شما عمل کرده ايم و بعد از اين هم هر چه کودتاگر به دست مان بيفتد مطمئن باشيد شهيد خواهيم کرد.

* آيت الله خامنه ای: خواص، موضع خود را شفاف کنند «راديو زمانه»
** خواص- قربان، يک نگاهی به سايت کلمه، يک نگاهی به سايت جرس، يک نگاهی به مکتوب آقای مهاجرانی، يک نگاهی به بيانيه های اخير بيندازيد، مشاهده خواهيد کرد که شفاف تر از اين نمی شود. بيش از اين شفاف شويم مردم می فهمند هدف اصلی ما چيست می روند دنبال آلترناتيوهای ديگر و دوباره حضرت‌عالی می مانيد و حوض مبارک تان...

* سيمای حقيقی علی خامنه ای «اکبر گنجی»
** پيام به اکبر از طريق اسکايپ- اکبر جان کمی صبر کن! هنوز نتيجه ی مذاکرات پشت پرده مشخص نشده. شايد مجبور شويم دوباره در اين سيما دست ببريم...

* وقت آن است که چاقوی مرتضوی غلاف شود «راديو زمانه»
** - بعد هم مردم شمشيرشان را غلاف کنند و بروند پی کار و زندگی شان.

* راه آينده از کدام سو؟ «راديو زمانه»
** ليدر تورِ آينده- عرض کنم حضورتان، برای رسيدن به آينده، ابتدا لباس راحت می پوشيم، کفش های کتانی به پا می کنيم، يک دستمال سبز بر می داريم برای پوشاندن صورت، با خانواده خداحافظی می کنيم، به ميدان ولی عصر می رويم، رو در روی سربازان گارد می ايستيم، انگشت مان را به علامت پيروزی بالا می بريم، آن ها به ما حمله می کنند، با باتون ما را می زنند، چند تايشان هفت تير می کشند و تير در می کنند... به هر حال بايد برای رسيدن به آينده از ميان آتش جهنم و جانواران وحشتناکی مانند مرتضوی و رادان و احمدی مقدم عبور کنيم. اگر کسی طاقت اين همه هيجان ندارد لطفا همين الان از تور ما انصراف بدهد...

* رای من کجاست؟ «ديده بانان سبز»
** استراتژيست سبز- ای آقا! ول کن اين حرف های بچگانه را! ما رسيديم به مرحله ی مذاکره و سازش شما هنوز تو مرحله ی رای موندی؟ اين همه امتيازی که به دست آورديم را نمی بينی و رای ات می خواهی؟!

چگونه بيانيه سکولاريستی صادر کنيم
بيانيه سکولاريستی البته چيز خوبی ست. آدم را ياد طلبکاری می اندازد که طرفِ بدهکارش در بانک پول مختصری دارد، ولی وکيل او به جای اين که برود آن پول را پيش از اقدام طلبکارهای ديگر از حساب بيرون بکشد، می نشيند برای بدهکار مربوطه نامه ی شديد اللحن می نويسد و اولتيماتوم می دهد که هر چه زودتر حساب ات را به مقدار بدهی ات پُر کن تا ما برويم آن را تمام و کمال برداريم! جالب اين‌جاست که نزديک به سی سال است که اين نامه نگاری ها را کرده و ديناری هم نصيب اش نشده. ولی او نبايد به کم رضايت بدهد. او معتقد به شعارِ همه چيز يا هيچ چيز است.

البته بيانيه سکولاريستی که ميزان بدهی حکومت به ملت را تعيين می کند خيلی دقيق حسابرسی شده و موی سفيد را هم از ماست بيرون کشيده و تا قران آخر را هم محاسبه کرده است. بر سر هر کلمه ی آن چه بحث ها که نشده است. چه دفاتری که زير و رو نشده است. ماده به ماده و بند به بند آن زير ذره بين قرار گرفته و هيچ چيز از قلم نيفتاده است. ولی افسوس که از بدهکارِ ناخن خشکِ زرنگ، فعلا جز مختصری بيرون نمی توان کشيد.

شايد من اشتباه می کنم که معتقدم "فعلا" بايد به آن چه در اختيار است بسنده کنيم و مختصر رای دزديده شده مان را که امکان باز پس گرفتن نقدی اش هست باز پس بگيريم و بعد سراغ مطالبات ديگرمان برويم (بخصوص در اين زمان که طلبکارهای ديگر که در ايام قديم با جناب بدهکار شريک بودند و دست شان با هم در يک کاسه ی خون آلود بود، دارند به توافقات پشت پرده برای تعديل بدهی ها، و بده بستان های زيرزيرکی می رسند). شايد با بيانيه شيک و کامل دوستان سکولار ان شاءالله تعالی يک ضرب کل اموال ملت را از دست غاصب زورگو بگيريم و حق اش را اعاده کنيم. هر چند طی ده بيست سال گذشته بار ها و بارها ديده ايم که اين گونه بيانيه ها تبديل به کاغذ پاره هايی بی مصرف شده است . گاه يک شعار ساده ی مرگ بر اصل ولايت فقيه يا رای من کو که عملا از دهانِ جوانان در خيابان بيرون می آيد، اثرش از ده ها اعلاميه ی پانزده ماده ای که بسيار هم زيبا و معقول است ولی فقط بر روی سايت های اينترنتی درج می گردد و منشاء هيچ عملی نمی شود در باز پس گيری حقوق به چپاول رفته و غارت شده ملت بيشتر است. تا نظر بزرگان چه باشد...

[وبلاگ ف. م. سخن]

Posted via email from وبلاگ سهراب ایرانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter