۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

جنبش راه سبز - برای برادرم احمد و یاران در بند

هادی قابل

تا کنون بیست و هشت روز از بازداشت برادرم احمد قابل می گذرد، بیست و هشت روز سلول انفرادی، بیست و هشت روز بی‌خبری از اتهاماتش برای خانواده، بیست و هشت روز محرومیت یک انسان از حقوق اولیه، و بیست و هشت روز به سوگ نشستن برای استادش در تنهایی سلول!

از احمد که هیچ نقطه تاریکی در زندگیش نیست چه بنویسم؟! از مبارزات پیش از انقلابش؟ از تلاشهای پس از پیروزی انقلابش در دادستانی، سپاه پاسداران، جبهه های جنگ تحمیلی؟ از حضور به موقعش در عملیات جبهه ها! از ترکش هایی که در بدن دارد و همدم تنهاییش در زندان است؟ از دوستان وهمرزمان شهیدش؟... بنویسم؟! برای که و برای چه بنویسم؟!

اما چند نکته را لازم می دانم یاد آور شوم:

1- پس از عید غدیر که اتمام زندان به من اعلام شد، احمد آقا زنگ زد و ابراز خوشحالی کرد. به او گفتم: «خیلی خوشحالی ندارد! چون پس از این به سراغ تو خواهند آمد! حاکمیت قرار ندارد که خانواده ما را در آسایش و راحتی بگذارد! شک ندارم که با تو برخورد خواهند کرد! چون در این جماعت سعه صدری نمی بینم»! او گفت: «مهم نیست، من آماده ام»! این سخن همیشگی احمد بود که می گفت، برای من زندان بهتر است از اینکه بیرون باشم و نتوانم کاری انجام دهم! چون بیرون که هستم ناراحتم که نمی توانم کاری بکنم، وجلوی اینهمه اجحاف وستم را بگیرم! اما وقتی زندان باشم دیگر مسئولیتی متوجه من نیست.( رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه = خدایا زندان در برابر آنچه که به آن فرا می خوانند مرا گوارا تر است.) من این سخن احمد را از بعد مسئولیت اجتماعیش قبول دارم و در بیست و دو ماه زندان آن را تجربه کردم. اما زندان دغدغه ها و مشکلات خاص خودش را، هم برای زندانی و هم برای خانواده اش دارد. برخی فکر نکنند که یک زندانی در زندان خوش و راحت است و مشکلی ندارد! خیر! زندان محدودیت و محرومیت از بسیاری از حقوق است. اما برای کسی که در قبال جامعه اش احساس مسئولیت و وظیفه می کند و تلاشهایش برای رفع مشکلات جامعه به نتیجه نمی رسد، یا شاهد سرکوب خواستهای مردم است، طبیعی است در زندان از اینکه مسئولیت کمتری متوجه اوست آسوده‌تر است. اما دغدغه‌اش پا برجاست. علاوه بر آنکه مشکلات زندگی خانواده، و عواطف وابستگان رنجی مضاعف را بر زندانی تحمیل می کند که فقط خداوند می داند و می تواند تحمل و صبوریش را عطا کند!

2- برای مادر پیرمان که داغ دو شهید، و حادثه تصادف داماد و دو نوه دم بختش، و فوت پدر، و برادر بزرگترمان را دیده و همواره اشک می ریزد، خبر زندان من بسیار خطر ناک بود، لذا در بیست و دوماه تحمل زندان، با همت همه اعضای خانواده نگذاشتیم که ایشان متوجه بشود و تا کنون هم خبر ندارد! اما خبر دستگیری احمد را همان روز اول متوجه شد و خدا می داند که این مادر داغدیده چه می کشد؟! خوب این هم نوعی حرمت گذاری به مادر شهید است!! وقتی با خانواده شهید محمد منتظری! شهید بهشتی! شهید رجایی! شهید غفاری! شهید باکری! شهید همت! و... آنگونه بر خورد می کنند! نسبت به ما دیگر روشن است که چه می کنند! خدا عاقبت همه را به خیر گرداند.

3- صبح روز دستگیری حدود ساعت نه خبر در گذشت استادمان مرحوم آیت الله العظمی منتظری را بنده به ایشان دادم. پشت تلفن بسیار گریست از او خواستم که با اتوموبیلش برای قم نیاید، چون در هراس بودم که حالش برای رانندگی مساعد نباشد، اما گفت به همراه دوستان می آیم و شما نگران نباشید. ساعت حدود 2 بعد از ظهر بود که خبر دستگیری او را در پلیس راه نیشابور شنیدم! در اوج ناراحتی فقدان استاد و مرجعمان، این خبر پتکی دیگر بر سرم کوبید! نه فقط برای دستگیری احمد، که تقریبا در خانواده ما اینگونه خبرها چند سالی است عادی شده است! و برای حاکمیت هم تبدیل به یک عادت شده است!- مگر دهها نفر را به راحتی یک آب خوردن به زندان نبرده اند؟!- بلکه از این جهت که احمد برای وداع با استادش می آمد و دستگیر کنندگان چه قدر وقت نشناس هستند؟! آیا نمی شد که پس از شرکت در مراسم تشییع اقدام غیر قانونی خود را عملی می کردند؟! آیا نمی شد چند روز جلوتر این کار را می کردند؟! آیا این برخوردی انسانی است که یک مصیبت زده را در اوج مصیبت دستگیر کنند و از شرکت در مراسم تشییع و تدفین یکی از عزیز ترین افراد زندگیش محرومش کنند؟! این هم نوعی از اخلاق و رفتار اسلامی آقایان است! دیگر چه می توان گفت؟!

4- احمد انسانی آزاده و وظیفه شناس است. او از استادش آیت الله العظمی منتظری(قدس سره) درس عمل به وظیفه در هر شرایطی را فرا گرفته است. اگر سخنی گفته و یا مطلبی نوشته است از سر درد و احساس وظیفه بوده است، نه از سر دشمنی با شخصی خاص و نه طمع به دنیا. برای احمد که به گواهی استادش یک مجتهد مسلم بود و یک دوره کامل کتابهای حدیثی را مطالعه و یادداشت برداری کرده بود، سیره عملی معصومین(ع) در بیان حقیقت و نصیحت و خیرخواهی برای حاکمان، الگو بود و آن را یک وظیفه ومسئولیت می دانست. او همواره و از سر دلسوزی به بحث و گفتگو می پرداخت. هیچ جلسه ای نبود که احمد در آن حضور داشته باشد و از مسایل روز و مشکلات و راه حل‌ها سخن به میان نیاید. همانطور که نامه های سر گشاده نوشت، نامه های سر بسته هم نوشت که به آن‌ها توجهی نشد!

5- احمد می خواست از کشور برود. اما بر خلاف بسیاری از موارد که حاکمیت خود بستر رفتن افرادی را فراهم می کرد در خصوص او قضیه برعکس شد. او یک‌بار به تا جیکستان رفت ودر پی راهی بی منت بود که به یکی از کشورهای دیگر برود. اما هنگامی که پس از یک سال زندگی در تاجیکستان، برای دیدار مادر و سایر بستگان و یک عمل پزشکی آمد، راه او را بستند و پاسپورت او را گرفتند و اجازه برگشت ندادند! الآن هم اگر راه او را باز بگذارند خواهد رفت.

6- من نمیدانم که حاکمیت تا چه زمانی می خواهد به این روش ادامه دهد؟! تا کنون از اینهمه دستگیری و زندان نمودن، ویا طرد افراد دلسوز و با سابقه، و چهره های فعال سیاسی، علمی، و فرهنگی کشور، که بسیارشان منشاء خدمات زیادی به کشور و مردم بوده اند، چه سودی متوجه خودشان و یا کشور شده است؟! چرا این‌همه خیرخواهی را به دشمنی تعبیر و برداشت می کنند؟! مگر آقایان در مقام عصمت هستند که گفتار و کردار خود را از هرگونه خطا و اشتباهی مبرا می دانند، و حاضر به شنیدن نصیحت و خیر خواهی دیگران نیستند؟! می گویند خیر خواهی و نصیحت باید در خفا باشد و نه در آشکار!

اولا، این قید مخفی بودن نصیحت حاکمان را از کدام متن دینی و غیر دینی در آورده اند؟! بلی در نصایح فردی و شخصی این دستور آمده است، اما در نصایح اجتماعی چنین دستوری نیامده است، بلکه برای عبرت آموزی علنی بودن آن را توصیه کرده اند، وسیره عملی معصومین(ع) هم گواه بر این مدعا است.( نهج البلاغه، خطبه 207 و نامه 53 ).

ثانیا، به آن همه نامه ها، پیغامها، وگفتگو های مخفیانه از افراد و احزاب و شخصیتها چه توجهی صورت گرفت؟! به چند مورد از آنها پاسخ داده شد، ویا عمل شد؟!

آیا تا کنون حاکمان به خسارتهای اینگونه بر خوردها توجه کرده اند؟! آیا یک بررسی علمی در این رابطه صورت گرفته است؟! بر فرض که افراد نقد ها و اعتراض های خودرا آشکارا گفتند، و برفرض که خیر خواهانه هم نبوده و از روی غرض گفته باشند! آیا اگر حاکمان با سعه صدر بر خورد می کردند و پاسخ مناسب و بدور از عصبانیت می دادند برای حکومت خودشان و برای کشور بهتر نبود؟! آیا خسارت انتقادها واعتراض های حتی بی مورد، برای کشور بیشتر است، یا خسارت بر خورد های تند، زندان، تبعید، محرومیت های اجتماعی، و تنگ کردن زندگی و معیشت بر افراد؟! واقعا کدامیک به کشور بیشتر ضربه می زند؟! کدامیک اسلام و مکتب پر افتخار مدارا و سعه صدر شیعه را زیر سوال می برد؟! کدامیک بیشتر بستر طمع دشمنان را فراهم می سازد؟! کدامیک سبب دوری نسل جوان از انقلاب، امام ، روحانیت، و حتی دین می شود؟! آیا دشمنان جمهوری اسلامی از حاکمان و حکومتی که با سعه صدر هرگونه انتقاد و اعتراض را می شنوند و تحمل می کنند و پاسخ مناسب می دهند، بیشتر خوششان می آید؟! یا از حاکمان وحکومتی که به جای پاسخ مناسب و نشان دادن سعه صدر، با باتوم و گاز اشک آور و فلفل و زندان و تنبیه با مردم و منتقدان خود برخورد می کنند؟! آیا خواست دشمن برای رسیدن به مطامعش کدام نوع از حاکمان و حکومت است؟! کدام روش بیشتر به خواست دشمنان کمک می کند؟!

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را *** خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟

در شگفتم که ما انسانها علیرغم علم و اطلاع از بازتاب منفی اعمال، رفتار و گفتار زشت خود، چرا حاضر به اصلاح آن نیستیم، و چرا به نصیحت خیر خواهان گوش نمی کنیم؟!

این همان توفیقی است که باید همواره از خداوند طالب آن باشیم ( وتوفیق من الله) و اگر به کسی عطاکند همه امورش به اصلاح و صلاح باشد. و اگر کسی محروم از آن شد در زیان ابدی خواهد بود. اللهم ارزقنا.

خدایا چنان کن سر انجام کار *** تو خوشنود باشی و ما رستگار

هادی قابل > تهران > / 26/10/88



جنبش راه سبز - برای برادرم احمد و یاران در بند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter