آن مسلمانان مبارز و روحانیون ترقی خواهی که در جریان مبارزات مردم پس از خرداد ۱۳۸۸ به جنبش آزادیخواهانه پیوستند، آنانی که سرکوب و تبعیض وتبعید را به جان و دل خریدند و به نام اعتقاد و دین از انتخابات آزاد و آزادی احزاب و بیان و مطبوعات در ایران دفاع کردند، نام خود را در تاریخ مبارزات جاودانه مردم ایران برای همیشه حک نمودهاند.
چرا که آن تاریخ آزادیخواهی از ابتدای حیات خود گام به گام با نام مسلمانان مبارز و تفسیر مترقی از اسلام عجین شده بود و نقش ارزنده آیت الله منتظری نیز در همین جا جلوه گر می شود..
درست است که منتظری خود از بنیانگذاران رژیم اسلامی بود، لیکن بسیار زودتر از دیگران حق را از ناحق تشخیص داد و جدایی خود را با استبداد دینی اعلام نمود. او در هنگامی که باید علیه ناحق اعتراض میکرد با شجاعت تمام چنین کرد. پس وی رسالت خود را همچون یک روحانی مترقی به پایان رسانده است. او دستهای خود را از "نجاست" حاکمیت مطلقه دین شست. خود وی در نامه اش به خمینی در سیزدهم مرداد ۱۳۶۷ پس از موج اول اعدام زندانیان، از طریق ابراز خشم خود، و پس از اعلام اعتراض به اعدامها، از "رفع مسئولیت ..." خود سخن گفت. ولی خمینی در پاسخ به وی نوشت: "من با خدای خود پیمان بسته ام که رضای او را بر رضای مردم مقدم دارم" ! (نامه ششم فروردین ۱۳۶۸)
اسلام تجددخواه - سکولاریسم و تجددخواهی درایران
اما چه چیزی در این اسلام مترقی و چهره هایی چون منتظری برای روشنفکران مدرن و گرایشهای سکولار-دمکرات، همچون ما که تبیین جهان را غیرالهی، و اصل بنیادین نظری و سیاسی را بر جدایی مذهب از حکومت استوار میدانیم، جالب توجه و مهم است؟
پرسیدهاند چرا دراین مملکت آلوده به کلام نیرنگ باز روحانیت حاکم، باز باید به این روحانیت اطمینان کرد؟ چرا باید باز فریب آنها را خورد؟ چه چیزی جز عقب گرایی، سنت پرستی، جباریت و تفکر ارتجاعی در قرن حاضر در نزد روحانیت دیدهایم؟ پرسیدهاند: آیا نباید یک بار برای همیشه ایران را از حلقه مسموم و شیطانی روحانیت رها سازیم؟
برای پاسخ میگوییم که در تاریخ ایران قشری از این روحانیت همواره در کناره رهروان آزادی خود را جای دادهاست. این را هم در جنبش مشروطیت و هم در ادوار دیگر مبارزات آزادیخواهانه و هم در جنبش سبز دیدهایم. پس دفاع ما از آنها همواره مشروط به میزان آزادیخواهی و ترقی خواهی آنان است. با اینحال این پاسخ هنوز کافی نیست.
پس پرسش نوشتار حاضر چنین است: آیا ترقی خواهی اسلام گرایان و روحانیت گشاده نظر و نقدپذیر ، برای جنبش نوگرا و سکولار و برای پایه گیری مدرنیته ایرانی اهمیت دارد؟ آیا رهیافت مدرنیته ایرانی و بنای دمکراسی آینده در ایران، نیازی به یک حرکت انتقادی و "خلاف جهت" در میان خود اسلامیون اهل دیالوگ دارد؟ پاسخ ما به این پرسشها مثبت است. در خطوط زیرین دلایل خود را نشان میدهیم.
پیش از آن باید خاطر نشان کنیم که در این نوشتار روحانیت را از اسلام و اسلامگرایان، با هر تعبیری، جدا نمیکنیم؛ اگرچه در میان اسلامیون یک گرایش نظری از دیر باز برآن بودهاست که روحانیت را از اسلام جدا نماید، لیکن دیدهایم که به شهادت تاریخ، این اقدام تا امروز متحقق نشدهاست و اتفاقا وجود روحانیونی چون منتظری و دفاع آنان از حقوق برباد رفته مردم – عکس اینرا نشان میدهد.
اما دلایل ما:
۱- کاروند تجدد خواهی و دمکراسی در ایران از آنرو با اسلامیون گشاده نظر و اهل گفتگو همراه میشود که بخش مترقی روحانیت در سخن و در عمل، به جنبش مدنی مردم در سالها و ماههای اخیر پیوست. ارزنده ترین سمبل آن در عصر ما آیت الله منتظری بود که به استبداد دینی حمله ور شد، با شجاعت به اعدامهای دهه ۶۰، به انتخابات تقلبی خرداد ۱۳۸۸ و موج دستگیریها و شکنجهها اعتراض کرد، و از این طریق با ندای آزادیخواهانه مردم همگام گردید.
مسئله مشروعیت یکی از نکتههای اساسی این مقوله است: در حالی که در مقابل صفوف گسترده افراطیون در قدرت، که مشروعیت حاکمیت اسلامی را نه یک امر مردمی که یک امر الهی میدانند ، و از این طریق دولت احمدی نژاد را مشروع قلمداد کردند، آیت الله منتظری از دیدگاه مذهبی خود حاکمیت را تنها برپایه رای مردم دانست.
به حداکثر گرایان، آنها که طرفدار زدودن هرگونه نفوذ اسلامیون و روحانیت در تکامل بعدی جامعه هستند، آنها که میگویند که مردم ایران دیگر نیازی به روحانیت ندارند، تاکید کرده باشیم که بر پایی جامعه سکولار و دمکراتیک در جامعهای چون ایران از مسیر یک تصفیه حساب فکری و فرهنگی با تفکر انجماد گرای مذهبی صورت میگیرد، و گامهای نقادانه در این مسیر تنها زمانی اثر گذار خواهند بود که از بیرون (توسط ما) و خصوصا از درون (توسط آنها)، یعنی توسط خود مذهبیون بت شکن متحقق گردد، یعنی آنها که کار نقد از دگماتیسم دینی را از درونیترین عرصههای فعال دین آغاز میکنند.
از این رو، برای ایجاد یک بنای دمکراتیک واقعی، باید گستره کاروند نقدی را به درون منظومه بسیار وسیع و پیچیده دین گرایان و دین پژوهان کشاند. به این دلیل است که از هر گام موثری در روند عرفی کردن دین و عقلانی کردن حوزه عمل آن و انسانی کردن برداشت آن از جامعه باید پشتیبانی کرد. باید از هر تلاشی در مسیر گسترش ایدههای مترقی و آزادیخواهانه دفاع نمود. در این راستا، نقش آقای منتظری بسیار کلیدی و رهگشا بوده است.
همین واقعیت را در عصر مشروطیت در نزد مذهبیون و روحانیت آزادی خواه و مترقی مشاهده کرده ایم. پس در می یابیم که تحول تاریخی نوگرا، که در آن روشنفکران تجدد خواه نقش ارزنده داشته اند، در هریک از گامهای بالنده اش با یاری آن بخش از اهل مذهب و روحانیت آزادیخواه، عملی گشته است. اگرچه هرگز به آنها خلاصه نمیشده است.
به اعتقاد ما، اگر شگل گیری مدرنیته در ایران میبایست از هیئت کاملا غربی خود خارج گردد و در صحنه تاریخ ایران به پدیده ای بومی و اینجایی بدل شود، ناگزیر به حمایت عناصر بومی، یعنی آن بخش غیرجزمی و اصلاح پذیر سنت و مذهب نیاز دارند؛ نه به آن دلیل که با این حمایت "امید و شوق" پیش روی در نزد حامیان مدرنیته افزون میگردد، بلکه به آن دلیل که بخش غیرجزمی و اصلاح پذیر سنت و مذهب کلید فهم، و رابطه با بر خی از عناصر و رمزهای سنتی و کهن میهنمان را بهتر از ما در دست دارد، و قادر خواهند بود امکانات نرمش را در انجماد فکری کهنه گرایان افزون نماید و شرایط استمرار مقامت سنت در برابر مدرنیته را کاهش دهد. )
اگر مدرنیته برآن است که از عواملی چون تجارت صنعتی و تولید اقتصادی نوین و شهرسازی جدید فراتر رود و به بنیاد فرهنگ و تفکر بومی نفوذ نماید، پس میباید نخست با تفکر و فرهنگ بومی وارد دیالوگ گردد و با مباحثه و نقد، روند عرفی شدن و مدرن شدن و نقد پذیریی آن تفکر و فرهنگ را تسریع نماید. پس هر گامی در مسیر گشایش و نقد پذیری به گسترش نوگرایی یاری میرساند.
۲- از نقطه نظر فلسفی، تردیدی نیست که نگاه و یا جهان بینی دینی وسعت قضاوت انسان را محدود، استقلال عمل وی را نازل، و هویت فرد را در صغارت نگه میدارد. پس چگونه است که برخی دین گرایان و اهل مذهب توانستهاند در حوزه عمل مستقل و در حوزه قضاوت مملو از شجاعت ظاهر شوند و در آنچه مربوط به هویت است، از دوران صغارت روحی خود گذر کنند و پشتیبان ترقی خواهی و آزادمنشی شوند؟ آیا آن بخش روحانیت مترقی و بطور مشخص آیت الله منتظری چنین نبود؟
شاید باید گفت: یا این دین گرایان از راه کردهای دینی خود بدرستی آگاه نیستند، یا آنچه میکنند و میگویند با اصول آزادیخواهی ربطی ندارد. و لی میدانیم که چنین نیست. زیرا مثلا آیت الله منتظری هم از دین و نظام عقیدتی آن آگاه بود - زیرا او دارای عالی ترین مقام دینی بود - و هم ظاهرا از آنچه پیرامون آزادی و حقوق و حکومت و ولایت میگفت اطلاع کافی داشت.
مسئله آن است افکار، عقاید و حتی ایدئولوژیها، تغییرپذیر و تعبیرپذیرند. به آن معنا که غالب آنها قابل انطباق با ادوار تاریخی گوناگون و جوامع مختلف هستند.
آیا همان تعبیر رزالوکزامبورگ آلمانی از مارکسیسم در روسیه لنین در ۱۹۱۷ پیاده شد؟ آیا همان اندیشههای لنین، در چین مائو متحقق گشت؟ با اینحال همه آن تعابیر گوناگون و متفاوت تنها از یک فرد واحد به نام کارل مارکس و از یک نظام فکری به ظاهر خلل ناپذیر به نام ماکسیسم الهام میگرفتند.
پس تعابیر و تفاسیر گاه، و شاید همیشه، با اصل ایده ها و اصول اولیه متفاوتاند. چرا؟
زیرا از مدار آگاهی، از جایگاه اجتماعی و ساختار روانی انسان (یعنی پذیرنده آن ایده ها) میگذرد و انسان نه امری کلی، که پدیدهای مشخص است، و چون مشخص است، پس متعلق به یک عصر تاریخی ویژه است و چون متعلق به تاریخ معین است، پس مشروطبه آن است، و افکار و آگاهی و عوالم روحی اش را از آن عصر میگیرد.
پس ایدهها و نظام های عقیدتی و دینی موضوع تحول و تفسیراند، و هر تفسیر متعلق به یک عصر تاریخی ویژه است.
با اینحال، این به آن معنا نیز هست که مثلا دو فرد مذهبی معتقد و آگاه به اصول، چون خمینی و منتظری، میتوانند در یک زمان دو تفسیر کاملا متفاوت از یک نظام عقیدتی، یک ایده و یا یک اصل مذهبی به دست بدهند. این را نه قصد و نیت آنها، که میزان رابطه و تعلق این دوتن به عصر تاریخی معین شان، و نیز جایگاه اجتماعی و ساختار روانی و ریشه های تربیتی هریک تعیین مینماید. این مجموعه، قرائت فرد را از آن اصول و ایده ها مشروط به خود میکند.
هرچه یک روحانی، یک مذهبی، یک معتقد دینی، این جهانی تر باشد، هرچه بیشتر به عصرتاریخیاش تعلق داشته باشد، پس در افکار و گفتارهایش نیازهای آن را بیشتر منعکس خواهد کرد. بنابراین تفسیر وی از اصول عقیدتی بیشتر منطبق با نیازهای زمانه است. این تنش میان عُرفی شدن و زهد گرایی و کهنه پرستی، واقعیت پیچیده رشد مدرنیته در ایران را ترسیم میکند. زیرا مدرنیته نه یک سره عقل گرایی ضد دینی است، نه جنبشی است که در اساس و ریشه خود علیه دین گرایی پرچم علم کرده باشد. درست برعکس، برخی جوانب مدرنیته درست از دل مذهب زاده شده اند.
۳- تجدد گرایی در ایران می تواند و باید از تفسیر این جهانی اسلام ترقی خواه بهره بگیرد و اینهمه را در مسیر گسترش "مدرنیته ایرانی" جای دهد.
اروپای مدرن نیز همین بهره بری را از دین گرایی جدید کرد.
هگل به درستی نوشت که اساس ذهنیت مدرن که مقدمات "سوژه" (یا عامل) را درمدرنیته پدید آورد، در جریان رفرم پروتستان و تفاسیر جدید لوتر از مذهب مسیحیت متحقق شد.
قیام لوتر با شهامت بسیاری صورت گرفت و پیدایش نهال فردیت در مدرنیته، به زبان و قول هگل بعضا در رفرم لوتر و در جنبش پروتستانتیسم تجلی یافت.
۴- اما تأکید بر فردیت و ذهنیت مستقل و تمایل به اندیشه نقدی و ضرورت آزادی فردی در ایران، همه جلوه هایی از ورود مدرنیته و فرهنگ تحول پذیر آن در ایران بود، که از اواخر دوران قاجاریه جوانه های آن به تدریج در سطح جامعه و در نزد روشنفکران تجددگرا شکل گرفت. به عبارت روشن، در ایران، مذهب اسلام به یک رفرم درونی و بنیادین، همگام با پیدایش تجددگرایی و مدرنیته، تن نداد. لیکن تمایل به تفسیر این جهانی از اسلام و گشایش نظری، ترقی گرایی و نقدپذیری در نزد بزرگترین نمایندگان اسلامیون، بیشتر در حوزه سیاسی، گسترش یافت. در
فراموش نکنیم که مذهب هم یک عقیده، هم یک فکر و هم یک ارزش است. اگر کسانی با تلاش بسیار توان آن را داشته اند که مذهب را از عقیده و فکر خود بزدایند (که البته حتی باید توفیق شان را در این مسیر مجددا بازبینی کرد) نمی توان به راحتی با چند کتاب و چند نقد نظری، آن ارزشها را از خود زدود. ما گاه در نقد مذهب به گونه ای مذهبی اندیشیده ایم، زیرا با مذهب غالبا از دریچه "عقیده" و "نظر گاه ذهنی" نگریسته ایم، نه از دریچه ارزش. و درنیافتیم که همان ساطوریکه برخی از ما بر علیه مذهب بلند کرده اند، به میزان زیادی هنوز به رنگ و بوی مذهب آلوده است. با اینحال نه می توان به مخالفین دین ایرادی گرفت و نه به دل بستگان به مذهب.
تنها باید گفت که اگر احتمالا هر دوی آن گروه به آزادی و نیز آینده کشورشان فکر می کنند، باید بتوانند بر سر یک میز بنشینند و به خاطر بهروزی و بهره بری آینده ایران، نه با خواسته های حداکثرشان که با خواسته ای حداقلشان به همکاری و همدلی همت نمایند.
پس روشنفکران و گرایشهای سکولار- دمکرات باید از اسلامیون و آن بخش از روحانیت مترقی که برای آزادی این مرز و بوم به ستیز و مقاومت همه جانبه ای برعلیه استبداد دست زده اند، دفاع نمایند. باید شهامتشان را تمجید نموده و آنرا گامی در مسیر عدالت اجتماعی و برپایی جامعه مدنی در برابر تحجر ارتجاع دینی بدانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره میشود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.