۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

عطریانفر: دیگه نه روزنامه میخونم نه سایت میرم

امروز رفته بودم مرقد امام (ره). سر خاک مرتضی هم رفتم. همون رفیقم که هفت ماه پیش تصادف کرده بود. یکم نشستم کنار قبرش و بعد از خوندن فاتحه تصمیم گرفتم تا یه سر هم به گلزار شهدا بزنم. رفتم سر قبر حاج ابراهیم همت، شهید چمران و ...

بعدش رفتم به قطعه شهدای 72 تن. رفتم کنار مقبره‌های شهید آیت، شهیدلاجوردی، شهید دیالمه، شهید رجایی، شهید باهنر، تااینکه آخر سر رسیدم به قبر شهید آیت الله بهشتی. یاد کامنتی افتادم که قبل از اینکه راه بیفتم یکی از دوستان سبز توی وبلاگم گذاشته بود. نوشته بود می‌دونی اگر شهید بهشتی الان زنده بود اونم تو زندان بود؟!

منم در جواب براش نوشتم شهید بهشتی اگر الان زنده بود دو حالت داشت، یا مثل هاشمی رفسنجانی تحت تاثیر فرزندانش قرار گرفته بود و یا مثل آیت‌الله خزعلی از فرزندش اعلام برائت کرده بود.

بگذریم، از کنار قبر شهید بهشتی که اومدم برگردم، دیدم یه نفر که داره نماز می‌خونه، چهرش برام خیلی آشناست؛ محمد عطریانفر بود. کسی هم دور و برش نبود. گفتم الان خوب موقعی هست تا یه مصاحبه باهاش بگیرم.

صبر کردم تا نمازش تموم بشه اما انگار فقط یک نماز نبود و چند تا نماز دو رکعتی خوند. منم بیکار نموندم و از دور چند تا عکس ازش گرفتم.

بعد از اینکه نمازش تموم شد بهش اجازه نماز بعدی رو ندادم و رفتم جلو. گفتم سلام آقای عطریانفر. به گرمی سلامم رو علیک گفت؛ خودم رو معرفی کردم و گفتم از کدوم روزنامه هستم. بهش گفتم اومدم تا هم یه حال و احوالی کنم و هم اگر اجازه بده چند تا سوال کوتاه بپرسم.

در همین موقع خانم آقای عطریانفر از دور اومد تا ببینه من کی هستم و چی میگم. سلام کردم و جوابم سلامم رو داد. انگار از اینکه دوباره همسرش با یه خبرنگار صحبت کنه خوشحال نبود. آقای عطریانفر اما ظاهرا بدش نمیومد تا یه چند دقیقه با هم صحبت کنیم یا شایدم دلش نمی‌خواست اما روش نمی‌شد که چیزی بگه؛ برای همین کلید ماشینش رو داد به همسرش و بهش گفت "تو برو، من میام".

آقای عطریانفر بعد از اینکه همسرش رفت گفت که تصمیم گرفته فعلا وارد مسائل سیاسی نشه. دلیلش رو پرسیدم. گفت تو این مدت که زندان بوده به خانوادش خیلی فشار وارد شده، مخصوصا به همسر و دو تا دخترش و به همین خاطر بعد از ماجراهای اخیر تمام تمرکزش رو گذاشته خانوادش. درکش کردم. وقتی گفت به خانوادم فشار اومده یهو یاد خانواده مرحوم کردان افتادم که چه روزهایی رو اونا پشت سر گذاشتند.

آقای عطریانفر می‌گفت که این مدت کاملاً از سیاست دور بوده؛ حتی نه روزنامه می‌خونه و نه سایت میره. می‌گفت از هیچی خبر نداره. مثلاً خبر نداشت که کروبی دو سه روز قبل بیانیه داده و یا ماجرای نامه خاتمی به رهبری رو از من داشت می‌پرسید که چی شده و چی نشده!

وسط صحبتامون دوباره همسر آقای عطریانفر برگشت و بهش گفت که دیرشون میشه و باید زود برند؛ عذرخواهی کردم و به خاطر اینکه چند دقیقه وقتش رو در اختیارم گذاشته تشکر کردم.

چون به آقای عطریانفر قول داده بودم که این گپ کوتاه رو به عنوان مصاحبه در جایی به صورت رسمی منتشر نکنم، اینجا در وبلاگ شخصی خودم فقط بخشهایی از این گفتگوی کوتاه که فکر می‌کردم انتشارش از نظر ایشون اشکالی نداره رو منتشر کردم.



زیرچشمی >> گپ کوتاه با محمد عطریانفر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter