۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

مجموعه مقالات: برای دلهره ی قابل درک مسعود

این نوشته یک صاحب نظر و صاحب دردست ف آشنا نامش بدهیم . بعد از آن که دو جوان را دیده که از مقاله من دلهره دارم به یاس دچار شده بودند در حقیقت برای امید دادن به آنان نوشته است. شما هم بخوانید بسیار نکته ها دارد

احتمالا بسیاری از دوستان، مقاله ی مسعود بهنود گرامی با عنوان "دلهره دارم" را در پی وقایع عاشورای 88 خوانده اند که با این عبارات شروع می شود: "ما شکست خوردیم. اهل مدارا و تساهل شکست خوردند. ... "

داشتم به این فکر می کردم که چرا من با وجود تجربه و اطلاعات بسیار کم تر از مسعود عزیز، در عین حال به عنوان یکی از هزاران هزار اهل مدارا و تسامح ایران امروز (حداقل به لحاظ نظری)، احساس شکست خوردن ندارم.

دارم فکر می کنم به مسیری که آمدیم. از یکی دو ماه قبل از عید88. ده-یازده ماهی می شود. یاد آن روزها می افتم که سبزها یک طرف خیابان می ایستادند و احمدی نژادی ها طرف مقابل. خلاف هم شعار می دادند، گاهی تند هم می شدند، اما آخر تند شدنشان این بود که مثلا کاندیدای دیگر را مسخره کنند، یا متلکی به هم بار کنند. گاهی که دیگر خیلی آخر تند می شدند، تا آنجا هم پیش می رفتند که معدودیشان یک علامت هایی هم با اعضا و جوارحشان به هم نشان بدهند که من معنی بعضی هایش را می فهمیدم و معنی بعضی هایش را نه! ولی هیچ وقت ندیدم، و گزارش مهمی هم در جایی نخواندم که همدیگر را زده باشند. یاد آن روز 3شنبه ی قبل از انتخابات می افتم (میتینگ سبزها در آزادی) که اتوبوسی از کنارمان رد شد، پر از دست های بیرون آمده از پنجره ها که عکس موسوی داشتند، و آن وسط یک دستی هم با عکس احمدی نژاد از پنجره ای آمده بود بیرون! و امّا بعد از انتخابات، یاد آن راهپیمایی معظم سکوت می افتم، با آن جمعیت میلیونی با شکوه. عجب روزی بود! و باز در تمام این ایّام، روزهای فراوان مقاومت و سکوت و مدارا و تحمل. نه این که بگوییم "هیچ"گاه "هیچ"خشونتی نمی شد. خوانده ایم و دیده ایم که "گاه" در مواردی می شد، که آن هم غالبا به صورت عکس العملی یا دفاعی بود. ولی حجم رخداد همان ها هم به لحاظ آماری و درصدی، نسبت به کلّ حرکت، اندک محسوب می شد. از یاد نمی بریم کلاهی را که جهانیان به احترام و بزرگداشت صبوری، پایداری و خودداری ملّت ایران در این مدّت از سر برگرفتند. آن هم در مقابل آن همه فجایع و جنایاتی که این ملّت با آن ها مواجه شد، از تجاوز گرفته تا شکنجه و قتل و ... . و آمدیم ... و آمدیم ... تا روز عاشورا. روزی که البته در آن روز، مردم در مقابل حملات نیروهای سرکوبگر، از خود مقاومت نشان دادند و در موارد عدیده و به نحوی گسترده به پاسخگویی خشونت آمیز برآمدند.
خب، بدون آن که اصلا بخواهیم تحلیلی مبسوط از علل همین اتفاق آخر هم ارائه دهیم، آیا با نگاهی به مجموعه ی این کارنامه، نتیجه مان می شود: رفوزه؟! آیا قرار است قضاوت درباره ی یک حرکت تاریخی را فقط بر مبنای یک نقطه از آن (که تازه خود آن هم جای بحث دارد) صورت دهیم؟ یعنی این یک نقطه "همه" است و آن بقیه "هیچ"؟ مسعود عزیز به یاد دارد که ما از خود او و دیگر عزیزان تجربه مندمان آموخته ایم که تفکر "همه" یا "هیچ"ی مان را اصلاح کنیم. و بر همان مبنا، با یک واقعه که جزئی از یک مسیر حرکت است، ناگهان حکم به شکست مطلق یا پیروزی مطلق کل حرکت ندهیم. او حتما بهتر و بیشتر از من می داند درباره ی آن زمان در اواخر مسیر استقلال هند که هندیان بر انگلیسی ها شوریدند و شروع به خشونت کردند و در پاسگاه ها چندین نفر نظامی هندی و انگلیسی را کشتند و ... . و می داند که گاندی در پی آن اعلام کرد روزه می دارد و غذایی نمی خورد تا هندیان دست از خشونتی که در پیش گرفته اند بردارند. البته شورش ها آرام شد. و گاندی هم اعلام کرد که حالا غذا می خورد. آیا موافقید که برویم در آن لحظه ی تاریخی قرار بگیریم، و بعد بگوییم به دلیل وجود این یک نقطه ی خشونت آمیز که الان در آن قرار گرفته ایم، در این لحظه اعلام می داریم که حرکت مسالمت جویانه ی گاندی شکست خورده است؟ اجازه بدهید پیش بینی کنم که موافق نیستید!
برای این که بگوییم شکست خورده ایم یا پیروز شده ایم چه معیاری را باید در نظر بگیریم؟ در مقایسه با دستیابی به چه هدفی شکست خورده ایم یا پیروز شده ایم؟ آیا هدف این بود که ملّتی در تمام لحظات حرکت بزرگ تاریخ ساز خود، ابدا دست از پا خطا نکند و همواره در نقطه ی حداکثر کنترل خویش قرار داشته باشد؟ و در طی این حرکت با توجه به شرایط، اصلا فراز و فرودی را هم تجربه نکند؟ آیا تنها حالت پیروزی در این مسیر، متعلّق به نمره ی 20 کامل بوده و سایر حالات همگی به معنای شکستند؟ آیا چنین معیاری واقع بینانه است؟ گاندی در ماجرای آن کمپ در آفریقای جنوبی که در حال تمرین تز "عدم خشونت" در جامعه ی هندیان بودند، آن گاه که قرار می شود همگی حتی خودش به نوبت توالت های عمومی کمپ را بشویند، در برابر استنکاف همسرش از انجام این عمل به شدت خشمگین می شود، سرش فریاد می زند، او را از خود می راند، و تا مرز آن که دست بر او بلند کند می رود. اگرچه اندک زمانی نگذشت که خودش از این بابت بسیار متأثر شد و بارها از این بابت عذرخواهی کرد، اما آیا می توانیم در لحظه ی آن استیلای خشونت بر وجود گاندی، بایستیم و همه چیز را در همان یک لحظه و به واسطه ی وقوع آن یک واقعه قضاوت کنیم، و حکم بدهیم که گاندی جان، شرمنده، باید بروی شهریور بیایی، بلکه هم سال بعد!
اگر کسی با ویژگی های مسعود بهنود گرانقدرهم، معیاری با استانداردهایی آن چنان دست نیافتنی در نظر بگیرد که حتی تیم راهبری الهام گرفته از منش گاندی در مسیر استقلال هند، یا حتی خود شخص گاندی هم، با کاربست آن مردود لحاظ شوند ، با توجه به شناخت قبلی که از نوع تفکر مسعود دارم آیا به من اجازه می دهد که بگویم به نظرم اینجا خیاط خودش در کوزه افتاده؟!
به یاد بیاوریم که شبه قاره ی هند اندوخته ی عظیمی از فرهنگ عدم خشونت را در فرهنگ عامه ی خود، حتی در قالب باورهای دینی داشته است. ما در چه نسبتی از رفتار پیش قراولان متأخر فرهنگ دینی-اجتماعی مان می توانیم مشابه رفتار پارسایان آیین جین و هندو را مثال بزنیم که مدام یک نفر پیش پایشان با جارو حرکت می کرده و زمین را می روبیده که یک وقت مورچه ای را لگد نکنند. یا آن که پارسای عالی مقام شان همواره دستمالی مقابل بینی و دهانش نگاه می داشته که یک وقت هنگام صحبت و باز شدن دهان، نکند حشره ای به حلقومش کشیده شود و منعدم گردد! و مگر نه آن بود که گاندی خود از خانواده ای از فرقه ای بود که هرگز "گوشت" هیچ حیوانی را نمی خوردند. و در خاطراتش این که یک بار در جوانی به اغوای یکی از همگنان وسوسه شده بود و گوشت خورده بود، بعدها برایش مثل کابوس بود.
راستش من فکر می کنم پیشینه ی بحث "عدم خشونت" به صورتی عمومی در بستر فرهنگی ما اگرچه "مفقود" هم نیست، ولی به این قدرت شبه قاره ی هند هم البته نبوده است. با احتساب چنین عامل مهمّی، به نظرم بایستی معیارهای واقع بینانه تری را برای محاسبه ی "شکست" یا "پیروزی" در این عرصه در نظر گرفت.
به نظرم چنین می آید که مطرح شدن بدین حد عمومی بحث "عدم خشونت" که در این ایام شاهدش بوده ایم، برای اولین بار در عرصه ی عمومی ایران جدید و بدین گستردگی و قوّت اتفاق افتاده است. من شاهد این هستم که ملتی در اولین تجربه اش در عرصه ی اندیشه ی عمومی از این پدیده، بدون آن پیشینه ها که ذکر آن رفت، آن هم در برابر یکی از سرکوبگرترین نظام های ایدئولوژیک موجود حال حاضر، در طی حدود یازده ماه، کارنامه ای چنین پربارو فقط با یک خطا (ی به نظر من قابل درک) از خود برجای گذاشته است. ضمن آن که در آن یک مورد هم کافی است به آرشیو فیلم ها و عکس های موجود نظری بیفکنیم تا ببینیم چگونه حتی در این بحرانی ترین شرایط هم، هنوز جنبش سبزی هایی خود را حائل قرار داده اند که سایرین، نیروهای نظامی به اسارت درآمده یا محاصره شده را نزنند یا آسیب جدّی تری به آن ها وارد نکنند. در بررسی این لحظه ی بحرانی هم، این نکته ها را نباید کاملا نادیده بگیریم. و یا این را هم باید ببینیم که هیچ کشته ای در این روز جزء نیروهای جناح سرکوبگر نبوده است. آن هم در حالی که ملّت جنازه ی فرزندانش را پیش روی خود می دیده، و پیش چشم خود می دیده که چگونه ماشین نیروی انتظامی از روی بدن به خاک افتاده ی هم وطنشان عبور می کند و جلو عقب هم می رود!
اجازه بدهید بگویم که با در نظر گرفتن مجموع این عوامل در کلّ بازه ی زمانی زمستان 87 تا زمستان 88، من به عنوان یک طرفدار (حداقل نظری) "عدم خشونت" و به قول دوست گرامی مان، "اهل مدارا و تساهل"، نه تنها احساس شکست نمی کنم بلکه دلم می خواهد به احترام چنین ملّتی، و به احترام خودداری در مجموع قابل تحسینش، به نشانه ی احترام از جای خود برخیزم و کلاه از سر برگیرم.
شاید مسعود عزیز، نگرانی اش درباره ی آینده (که نگرانی بسیار به جا و مهمّی است) را همراه کرده باشد با پیش بینی ای از تشدید خشونت ها و آن گاه حاصل این را در قضاوتش درباره ی "شکست" یا "پیروزی" جنبش "تا به امروز" تاثیر داده باشد که منجر به آنی شده که بیان داشته. من ضمن آن که دقیقا از همان بابت نگرانم، اما نمی توانم یک نگرانی یا احتمال - هر چند بسیار مهم - را پیشاپیش در کارنامه ی حرکت یک جنبش برای قضاوت وارد کنم و امتیاز منفی گناه ناکرده ی آتی را در محاسباتم بیاورم. و البته این ها منافاتی ندارد با این که بگویم از بابت بروز خشونت های روز عاشورا، با وجود قابل درک بودنشان، احساس غم عمیقی هم داشته ام و دارم. برخی واقعیت ها با وجود قابل درک بودنشان، همچنان غم انگیزند. این البته بحث دیگری است. شاید برای وقتی دیگر.

مجموعه مقالات: برای دلهره ی قابل درک مسعود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter