۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

آیت الله منتظری: هيچ‏ ‏مقامي نمي تواند و حق ندارد مردم را با زور و اكراه به حكومت ديني ملزم نمايد

پاسخ به پرسش هاي فقهي - سياسي

http://www.amontazeri.com/farsi/link.asp?TOPIC_ID=26

عنوان : پاسخ به پرسش هاي فقهي - سياسي
پيام :

‏مشروعيت ولايت و حاكميت ، با انتخاب صحيح و آزاد مردم محقق مى‎شود
‏ ‏
‏ ‏سوال :
‏ ‏بسمه تعالى
‏ ‏با سلام خدمت مرجع گرانقدر جناب آقاى منتظرى
‏ ‏از آنجا كه وقايع اخير منشأ بحث هاى تازه اى در مورد مبانى "نظريه حكومتى‏ ‏اسلام " شده است ، و با توجه به اين نكته كه بحث هاى مطرح شده خواه ناخواه‏ ‏واجد مخاطبين پرشمارى در ميان نسل حاضر و حتى نسل هاى بعدى است ،‏ ‏لازم به نظر مى‎رسد تا با بيان هرچه بى ابهامتر و بى واسطه تر نظرات مراجع‏ ‏بزرگوار، اولا بستر مناسب براى ابلاغ احكام واقعى اسلام در اين موضوع‏ ‏فراهم شود، ثانيا زمينه بهره بردارى هاى مغرضانه را كه متأسفانه اغلب با خلط‏ ‏مباحث و استفاده از اصطلاحات فنى دور از دسترس عامه انجام مى‎شود به‏ ‏حداقل رساند.
‏ ‏مورد سوال در موضوع "ميزان نقش رضايت اكثريت در جواز براى تصرف در‏ ‏حكومت " از منظر احكام اسلام است . به طور مشخص اگر در زمان يكى از‏ ‏امامان معصوم گذشته ، كه بدون شك از جانب خدا واجد ولايت بر روى زمين‏ ‏بوده اند، شرايطى پيش مى‎آمد كه معصوم (ع ) به لحاظ قواى قهريه و نظامى‏ ‏امكان تصرف در حكومت را به رغم رضايت اكثريت داشت ، بر اساس‏ ‏شناخت ما از سيره و روش آن بزرگواران ، آيا ايشان با تكيه بر قواى ذكر شده‏ ‏خود را مجاز به تصرف معرفى مى‎كردند؟
‏ ‏با تشكر و احترام
‏ ‏
‏ ‏جواب :
‏ ‏بسمه تعالى
‏ ‏با سلام و تحيت
‏ ‏ضمن تقدير از توجه شما به مسأله مهم حاكميت دينى و نقش مردم در آن ،‏ ‏يادآور مى‎شوم :
‏ ‏مشروعيت ولايت و حاكميت غير معصومين (ع ) با انتخاب صحيح و آزاد‏ ‏مردم محقق مى‎شود; و بدون آن نه مشروعيت دارد و نه مقبوليت . ولى در مورد‏ ‏معصومين (ع ) اصل ولايت آن بزرگواران از طرف خداوند مى‎باشد. به اين‏ ‏معنا كه خداوند مردم را مكلف كرده است كه از آنان پيروى نمايند و قدرت را‏ ‏در اختيار آنان قرار دهند. هرچند در مقام عمل در اكثر اوقات مردم به اين‏ ‏تكليف الهى عمل نكردند و با ديگران بيعت كردند و معصومين (ع ) را‏ ‏خانه نشين نمودند.
‏ ‏و آنچه از روح اسلام و سيره معصومين (ع ) به دست مى‎آيد اين است كه هيچ‏ ‏گاه اسلام نمى خواهد حاكميت بر مردم - هرچند حاكميت به حق و معصومانه‏ ‏باشد - با زور و اكراه باشد.
‏ ‏و لذا مشاهده مى‎شود پيامبراكرم (ص ) با اين كه از طرف خداوند داراى ولايت‏ ‏و "اولى بالمومين من أنفسهم " بودند، با اين حال در امور اجتماعى كه به‏ ‏سرنوشت جامعه و مردم مربوط بود با رضايت آنان از آنان بيعت مى‎گرفتند و‏ ‏سپس عمل و اعمال ولايت مى‎نمودند. و در حديث معروفى نيز به حضرت‏ ‏امير(ع ) فرمودند: اگر مردم از تو روى گرداندند آنها را به حال خودشان رها‏ ‏كن . و در تاريخ ثبت نشده است كه حضرت امير(ع ) و نيز ساير امامان (ع ) براى‏ ‏گرفتن قدرت و حاكميت - كه حق الهى آنان بود - متوسل به زور و سلاح شده‏ ‏باشند. و عمل حضرت سيدالشهداء(ع ) با مردم كوفه و تصميم بر بازگشت به‏ ‏مدينه يا مكه پس از رسيدن خبر عدول مردم كوفه از بيعت با آن حضرت يكى‏ ‏از شواهد تاريخى است .
‏ ‏ضمنا جهت اطلاع بيشتر مى‎توانيد از كتاب اينجانب : "حكومت دينى و حقوق‏ ‏انسان " كه در سايت نيز مى‎باشد استفاده كنيد.
‏ ‏ان شاء الله موفق باشيد.
1388/6/3


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 02 Oct 2007 4:36:26 PM
پيام :

ولايت فقيه يا نظارت فقيه؟ و تعارض نظر مردم و نظر فقيه

‏ ‏سؤال : چند سؤالي در مورد نظريه ولي فقيه از شما داشتم كه البته با تفاسيري كه امروز مطرح مي‎كنيد بيشتر به‏ ‏نظارت فقيه شبيه است .
‏ ‏اول : مي‎خواستم بدانم اين همان نظري است كه هميشه بدان معتقد بوديد.
‏ ‏دوم : مي‎خواستم بدانم در اين نظر شما آيا فقيه بايد بگويد كه كاري كه در حوزه هاي مختلف صورت مي‎گيرد از نظر‏ ‏اسلام چگونه است يا اختيارات بيشتري دارد؟ لطفا به طور شفاف توضيح دهيد؟
‏ ‏سوم : مي‎خواستم بدانم كه آيا شما فقه را در تمام زمينه ها كامل مي‎دانيد (اقتصاد، سياست ، اجتماع و...) و آن را‏ ‏تئوري كاملي مي‎دانيد؟
‏ ‏چهارم : اينكه چرا يك فقيه بيايد و اين كار را بكند و يك شورا نباشد كه اين كار را انجام دهد كه مثلا اعضاي آن را با‏ ‏توجه به شرايط كه بايد داشته باشند زير نظر مردم به راي گذارند؟
‏ ‏پنجم : اينكه در نظريه شما اگر تعارضي بين نظر مردم و فقيه پيش بيايد آن موقع كدام كار انجام مي‎شود؟
‏ ‏و ششم : اينكه ولي فقيه يك امر ديني است يا نظر شخصي و سياسي ؟
‏ ‏
‏ ‏جواب :
‏ ‏بسمه تعالي
‏ ‏با سلام و تحيت
‏ ‏ج 1 و 2 - مبناي اينجانب در ولايت فقيه در گذشته و حال تفاوتي نكرده است . مبناي فقهي من اين است كه در‏ ‏زمان غيبت معصوم (ع ) حاكميت ديني با انتخاب صحيح مردم مشروعيت پيدا مي‎كند، و مردم هستند كه حق دارند‏ ‏حاكم خود را مطابق ضوابط شرعي انتخاب نمايند، و يكي از آن ضوابط، عالم بودن او به احكام و معيارهاي الهي در‏ ‏امر حاكميت است و حدود اختيارات حاكم نيز بستگي به انتخاب و صلاحديد مردم دارد. آنان هم مي‎توانند او را به‏ ‏ولايت و فرماندهي انتخاب نمايند، و هم مي‎توانند فقط براي نظارت بر قوانين جاري كشور انتخاب كنند. اما از آنجا كه‏ ‏تخصص و كارشناسي فقيه فقط در احكام دين است ، تناسبش فقط براي نظارت بر ديني بودن قوانين مي‎باشد.
‏ ‏
‏ ‏ج 3 - در فقه مصطلح از احكام پنجگانه نسبت به موضوعات مختلف بحث مي‎شود. اما فقه به معناي عام و قرآني‏ ‏آن يعني دين ، شامل تمام آنچه به مصلحت و سعادت و كمال حقيقي انسان مربوط است خواهد بود. يعني دين اسلام‏ ‏در تمام عرصه هاي سياست ، اقتصاد و اجتماع و... رهنمودها و دستورات خاصي دارد.
‏ ‏
‏ ‏ج 4 - در فرض حاكميت شورائي نيز فقيه در همان كار تخصصي خود اظهار نظر مي‎كند و ساير امور را بايد به‏ ‏كارشناس مربوطه كه مورد انتخاب و تأييد مردم است واگذار نمايد.
‏ ‏
‏ ‏ج 5 - كار فقيه فقط تخصص در استنباط احكام كلي فقه است و در اين جهت مردم با او تعارضي ندارند.
‏ ‏
‏ ‏ج 6 - ولايت فقيه يك مسأله ديني است كه اصل و حدود آن بين علماء و دانشمندان مورد اختلاف نظر مي‎باشد.
‏ ‏ان شاءالله موفق باشيد.
‏ ‏والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 02 Oct 2007 4:39:12 PM
پيام :

‏خواست مردم در حكومت ديني

‏ ‏سؤال : من در مورد سؤالاتي كه براي شما فرستادم كه در زير هم آمده است هيچ جوابي كه مربوط به اين سه سؤال‏ ‏باشد دريافت نكرده ام و فقط به بيان مطالب كلي پرداخته ايد. من با تشكر از اينكه شما سؤالات افراد را پاسخ مي‎گوييد‏ ‏از شما بار ديگر مي‎خواهم نظرات و جواب خود را به اين سه سؤال اجمالا بيان بفرماييد و لطفا اگر مي‎شود جواب اين‏ ‏سه سؤال را با توجه به نظر خود بفرماييد و اگر اقامه دليل باعث طولاني شدن مي‎شود فقط جواب خود را به اين‏ ‏سؤال ها در حد چند كلمه بنويسيد.
‏ ‏از شما چند سؤال داشتم .
‏ ‏سؤال اول من اين است كه اگر مردم بخواهند دين از حكومت جدا شود آن وقت تكليف چيست ؟
‏ ‏سؤال دوم اين كه در زمان پيامبر(ص ) و ائمه (ع ) اگر مردم نمي خواستند حكومت ديني تشكيل شود آيا باز هم اين‏ ‏بزرگواران حكومت ديني تشكيل مي‎دادند؟
‏ ‏و سؤال سوم اين كه آيا مسأله ولايت فقيه امري است كه در يك حكومت ديني بايد باشد يا تحقق حكومت ديني‏ ‏بدون ولي فقيه امكان پذير است ؟
‏ ‏و بعد از اين سه سؤال از شما مي‎خواهم كه از نظر خود پنج كتاب را كه در مورد اسلام و اسلام شناسي و برتري آن بر‏ ‏ديگر اديان خوب هستند به من معرفي كنيد.
‏ ‏
‏ ‏جواب :
‏ ‏بسمه تعالي
‏ ‏با سلام و تحيت
‏ ‏ج 1 - براساس آيه شريفه: (لا اكراه في الدين ) هيچ امري از امور دين اعم از اصول و فروع آن نبايد با اكراه و اجبار‏ ‏باشد و اصولا دين اجباري ارزشي ندارد. بنابراين هرچند حكومت و تدبير امور جامعه در بافت بسياري از احكام ديني‏ ‏ملحوظ شده است و اسلام نسبت به آن رهنمودها و ارشاداتي دارد، اما نه به شكل اجباري و با زور، بلكه با درايت و‏ ‏ايمان و رغبت مردم . پس چنانچه مردم از دستورات ديني و از آن جمله ، ارشادات حكومتي آن روگردان شدند هيچ‏ ‏مقامي نمي تواند و حق ندارد مردم را با زور و اكراه به حكومت ديني ملزم نمايد، بلي در اينصورت وظيفه عالمان و‏ ‏دانشمندان ديني فقط ارشاد مردم و بيان حقايق ديني براي آنها است .
‏ ‏
‏ ‏ج 2 - پيامبراكرم (ص ) تا زماني كه قدرت مردمي پيدا نكرده بودند اقدام به تشكيل حكومت ديني ننمودند و‏ ‏حضرت امير(ع ) نيز اگر جريان سقيفه و اغفال مردم پيش نيامده بود قطعا متصدي خلافت و حاكميت ديني مي‎شدند،‏ ‏اما هنگامي مردم - جز عده اي خاص از بني هاشم و خواص اصحاب - با آن وضعيت آن حضرت را تنها گذاشتند،‏ ‏حضرت تكليف ديگري پيدا كردند، و هيچگاه براي به دست گرفتن حكومت به زور شمشير و سلاح متوسل نشدند.
‏ ‏
‏ ‏ج 3 - به نظر اينجانب روح ولايت فقيه جز نظارت فقيه - به عنوان كارشناس و متخصص احكام ديني - بر قوانين‏ ‏جاري كشور نمي باشد و دخالت فقيه در ساير امور حاكميت كه تخصصي در آنها ندارد صحيح نيست و دليلي هم‏ ‏ندارد. پس اگر بخواهيم حكومتي ديني باشد قاعدتا بايد قوانين آن ، ديني باشد و ديني بودن قوانين نياز به كارشناس و‏ ‏متخصص دارد، و طبعا از اين جهت نظارت فقيه بر قوانين مطرح مي‎شود.
‏ ‏ضمنا براي منظور شما كتابهاي مرحومين علا مه طباطبائي و شهيد مطهري و نيز كتابهاي : "از آغاز تا انجام " و "اسلام‏ ‏دين فطرت " اثر اينجانب - كه در سايت من موجوداست - مفيد خواهد بود.
‏ ‏ان شاءالله موفق باشيد.
‏ ‏والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 02 Oct 2007 4:52:04 PM
پيام :

‏فقه و موضوعات متغير و تحولات اجتماعي

‏ ‏سؤال : احتراما همانگونه كه استحضار داريد طي چند روز اخير بحثهاي متعددي پيرامون دستور اخير رياست‏ ‏جمهوري مبني بر اجازه جايگاه خاص براي زنان در ورزشگاه صادر شده است كه نظرات مختلف و موافقي از سوي‏ ‏علما بزرگوار اسلام و صاحبنظران و ساير اقشار مردم عنوان شده است .
‏ ‏از آنجا كه طي چند سال گذشته مسائلي از اين قبيل موجب بروز اينگونه بحث ها و جدلها شده است و مخالفت‏ ‏مخالفين كه عموما از علماي اعلام بوده نظرات خود را در چارچوب ديدگاههاي فقهي بيان داشته اند در اينجا چند‏ ‏پرسش مطرح است ، سؤالاتي كه فارغ از موضوع خاص فوق بوده ، بلكه جنبه اساسي و ريشه اي دارد كه در طي چند‏ ‏سال اخير دوران حكومت اسلامي (جمهوري اسلامي ) اين همواره به صورتهاي مختلف بروز كرده و حال اين نمونه اي‏ ‏از آنها مي‎باشد. غافل از آنكه بالاخره از سوي اسلام شناسان عزيز و علماي اعلام اسلام اين مسائل بايد برطرف‏ ‏گرديده و پاسخ سؤالات و نيازهاي جامعه داده شود. عدم پاسخ دهي به اين سوئالات به صورت نفي قضيه نه تنها‏ ‏مسأله فيصله داده نخواهد شد، بلكه موجب انباشته شدن خيل عظيمي از ابهامات شده و بسا كه اين معضل موجب‏ ‏تخليه ذهن از اين دغدغه گردد.
‏ ‏گرچه از سوي علماي بزرگوار اسلام آنان كه واقعيات جوامع را ديده و درك كرده و شاكله جاري جريانات فعلي‏ ‏بشري را آگاهند و بر اين مبنا به صدور حكمي اقدام مي‎كنند، و از اين رو نشان مي‎دهند كه فقه اسلام و پاسخگوئي آن‏ ‏با استدلال علمي همراه است ، يعني به واقع در حل عملي مشكلات خرد كلان جامعه (هر جامعه اي ) تواناست .‏ ‏همانگونه كه دين را به عنوان اسبابي براي خير و سعادت بشر در آخرت معرفي مي‎كند، همان اندازه براي رفاه و‏ ‏سعادت دنيوي بشر در عمل داراي نقطه نظرات خاص و قابل ارائه اي است . همچنانكه بحث هائي در عرصه دين و‏ ‏سياست ، دين و دمكراسي دين و توسعه و غيره در طي اين چند سال از سوي محققين و اسلام شناسان مطرح شد و‏ ‏موافقين و مخالفيني نيز داشت و هنوز در عرصه عمل اين به اثبات نرسيده است و آنچه مطرح بوده عمدتا در حوزه‏ ‏نظر بوده است .
‏ ‏اكنون موضوع عنوان شده در صدر اين نوشتار بعنوان الگويي براي بحث و سؤال مورد نظر قرار گرفته و اين‏ ‏اطمينان را مي‎دهد كه بررسي سؤال گونه صرفا براي تحقيق و اقناع مي‎باشد كه در اذهان كثيري از مشتاقان وجود دارد و‏ ‏حضرتعالي قطعا در جريان اين سوئالات قرار داريد، ليكن پاسخي در عام يا بطور خاص دريافت نشده است . و سؤال از‏ ‏شخصيتي علمي و ديني است كه نسبت به مسائل جاري احاطه كامل داشته و در جريان كامل واقعيات به عنوان يك‏ ‏رهبر فكري و ديني قرار دارند.
‏ ‏1 - اگر احكام اسلامي بايد در چارچوب فقهي و با ديدگاه علماي اسلامي مطرح شود بنابر اين تفسير اين نظرات با‏ ‏توجه به شئون اجتماعي چه معني مي‎دهد؟ به عبارت ديگر اگر حكم چنان است بنابراين ، تكليف همه مبني بر اشتباه‏ ‏بودن هر تصميم بر مصالح جامعه روشن است و هيچ قابل توضيح و تفسير نيست . در صورتي كه بپذيريم دستور شرع‏ ‏روشن ، صريح و بين است (بنابر ديدگاه دسته اول ) سؤال دوم مطرح مي‎شود.
‏ ‏2 - واقعيات اجتماعي و حل معضلات از ديدگاه دين و فقه اسلام چگونه ميسر خواهد شد؟ نظرات ضد و نقيض‏ ‏علماي اسلام (آراي مختلف ) با توجه به شناخت خود و برداشتشان از دستورات ديني چگونه مي‎توان در جامعه‏ ‏مشكلات را از ديد حكومتي به مورد اجرا گذارد و جايي كه چند نظر متفاوت وجود دارد؟ آيا حكومت ديني بايد‏ ‏تلفيقي از اين نظرات را به مورد اجرا گذارد و يا يكي از اين گرايشات را در دستورالعمل هاي خود انتخاب و تدوين‏ ‏نمايد؟
‏ ‏3 - اگر واقعيات را آنگونه كه علماي ديني عموما نشان داده اند بنا به تشخيص ديني نخواهد بپذيرند و مسايل را‏ ‏آنگونه كه هست نخواهد آشنايي پيدا كنند در اين صورت راه حلي كه براي عامه مردم قابل قبول و اجرا باشد چگونه‏ ‏پيدا خواهد شد؟ به عبارت ديگر معضلاتي كه در جامعه بوجود مي‎آيند لازم است راهكارهايي براي آن از سوي‏ ‏حكومت ارايه شود. اين راهكارها در قالب دستورات شرعي دين اگر باشد باز سؤال قبل تكرار مي‎شود و اگر خارج از‏ ‏اين قالب باشد و حالت راه حل عرفي پيدا كند در اين صورت نظريه احاطه دين بر كل شئون اجتماعي و... مردم و‏ ‏جامعه نقض مي‎شود.
‏ ‏و اگر نيز بنام فقه پويا عمل شود باز اين سؤالات مطرح خواهد بود كه :
‏ ‏4 - فقه پويا بايد به دنبال حوادث و تحولات جامعه باشد و يا تحولات جامعه و حوادث خود را با معيارها و‏ ‏دستورات ديني تطبيق دهند (آنگونه كه در سؤال اول از جانب طرفداران علماي گروه اول مطرح شد.)
‏ ‏به طور كلي سؤال اصلي اينجاست كه جامعه بايد خود را با اصول ثابت و لايتغير ديني تطبيق دهد يا اينكه اين‏ ‏دستورات ديني هستند كه با توجه به كاربري شان در همه ازمنه بايد شرايط خود را جاري سازند؟ و با توجه به وجود‏ ‏واقعيات در جامعه پاسخگوي آنان باشند؟ در اين صورت اگر چنين باشد سؤال بعدي اين خواهد بود كه :
‏ ‏5 - در تداوم يافتن اين تحولات ، فقه و دستورات ديني با گذشت ايام به مرحله اي خواهد رسيد كه از صورت اصلي‏ ‏خود (آنگونه كه گروه اول بدان اعتقاد دارند) خارج خواهد شد. در اين صورت اگر اين حالت را پذيرفته باشند بنابراين‏ ‏در عصر معاصر فلسفه دنيائي دين و نگاه دين به همه زواياي زندگي اين دنيائي چه حالتي خواهد داشت ؟ به عبارتي‏ ‏اگر انسان عصر كنوني توانائي مشكلات زندگي خود را دارد (نه مشكلات اخلاقي و روحي ) بنابراين آنچه از دين باقي‏ ‏مي‎ماند همانا عرفان و نگرش هاي معنوي و اخروي و غير ذلك است .
‏ ‏
‏ ‏جواب :
‏ ‏بسمه تعالي
‏ ‏با سلام و تحيت
‏ ‏ج 1 - هر كاري بايد مطابق نظر كارشناس و متخصص آن انجام شود. علماي اسلامي در استنباط احكام شرعي‏ ‏تخصص دارند و لذا نظرشان در اين جهت حجت و مطاع است ، اما علماي اسلامي در موضوعات خارجي اعم از‏ ‏فردي و اجتماعي تحصصي ندارند و لذا در اينگونه امور نظر كارشناسان امين براي همگان حتي براي علماء حجت‏ ‏مي‎باشد.
‏ ‏
‏ ‏ج 2 - در صورت اختلاف نظر بين فقها در مسائل فقهي ، نسبت به مسائل فردي هر كس بايد به نظر اعلم فقها عمل‏ ‏نمايد. و نسبت به مسائل حكومتي ، از آنجا كه حاكميت ديني به نظر اينجانب بايد با انتخاب و بيعت مردم باشد، از اين‏ ‏جهت نظر آن فقيهي كه مردم براي امر حاكميت به او رأي داده و او را انتخاب كرده اند ملاك عمل قرار مي‎گيرد.‏ ‏منتهي الائمر با وجود اعلم بين فقها و احراز ساير شرايط در او، مردم بايد فقيه اعلم را انتخاب نمايند و نظرات او را در‏ ‏مسائل حكومتي اجرا كنند.
‏ ‏البته براي رفع اختلاف نظر فقهي بين علما يا كمتر نمودن آن ، بهترين راه ، تشكيل لجنه اي علمي و فقهي از مراجع‏ ‏هر زمان است ، كه نسبت به مسائل مهم مورد اختلاف بخصوص موضوعات مستحدثه با يكديگر بحث و گفتگو كرده و‏ ‏در موضوعات اجتماعي از نظر كارشناسان مربوطه استفاده نمايند.
‏ ‏
‏ ‏ج 3 - واقعيات جامعه همان موضوعات و اموري است كه در تخصص فقيه نمي باشد، فقيه احكام كلي موضوعات‏ ‏را از ادله مربوطه استنباط مي‎كند، اما تشخيص و تعيين موضوعات و احراز آنها از عهده او خارج است .
‏ ‏معناي احاطه دين بر كل شئون اجتماعي اين نيست كه فقيه در هر كاري كه از شأن او خارج است دخالت و‏ ‏اظهارنظر نمايد.
‏ ‏بلكه به اين معنا است كه هر موضوهي هرچند اجتماعي و حكومتي ، اسلام نسبت به آن ، نظري دارد، و فقيه حكم‏ ‏كلي آن را استنباط مي‎كند. اما تشخيص و احراز آن موضوعات در خارج بر عهده كارشناسان مربوطه مي‎باشد.
‏ ‏
‏ ‏ج 4 - چنانكه در پاسخ قبلي اشاره شد كار تخصصي فقيه استنباط احكام موضوعات كلي است . بديهي است‏ ‏موضوعات اجتماعي هميشه ثابت و غير متغير نمي باشند، و ممكن است در شرايط و ازمنه و مكانهاي مختلف متبدل‏ ‏شوند، آنچه كار فقيه است تعيين حكم هر موضوع در ظرف خودش مي‎باشد، اما تعيين ظرف زماني و مكاني موضوع و‏ ‏احراز آن از عهده فقيه خارج است . بنابراين ، فقه تابع موضوعات مربوطه است ، زيرا موضوع به منزله علت حكم است‏ ‏و هر موضوعي هر چه هست حكمش را فقيه تعيين مي‎كند، اما فقه و فقيه تعهدي نسبت به بقاء موضوع يا تبدل آن به‏ ‏موضوع ديگري نخواهند داشت .
‏ ‏
‏ ‏ج 5 - دين مقدس اسلام مجموعه اي است از سه عنصر: 1 - معارف و اصول اعتقادي . 2 - اخلاق فردي و اجتماعي .‏ ‏3 - دستورات اجرائي و عملي در همه زمينه ها و از جمله در مسائل اجتماعي و رعايت حقوق افراد و نيز مسائل‏ ‏عبادي كه براي تربيت روح و روان انسان تشريع گرديده است .
‏ ‏و در حقيقت سه عنصر فوق از يكديگر قابل انفكاك نمي باشند، و مجموعه ايمان و اعتقادات و باورهاي قلبي و‏ ‏نگرش هاي عرفاني و اخلاقي و به كارگيري دستورات عملي اسلام بالهايي هستند براي ارتقاء و تكامل بشر، و‏ ‏چشم پوشي از هر كدام از اين امور به بهانه بكارگيري امر ديگر موجب عدم موفقيت كامل و ناكامي سالك الي الله‏ ‏مي‎گردد. بنابراين تحولات اجتماعي هر قدر پيشرفت كند، بالاخره نقش دين در بخش معنويات و ارتباط با خداوند و‏ ‏حل مشكلات اخلاقي و روحي جوامع قابل انكار نيست ، و اما در بخش احكام فرعي ، و به اصطلاح احكام دنيائي دين‏ ‏بايد گفت : فرضيه عدم نياز به دين در اين بخش موقوف است بر انحصار زندگي بشر به همين عالم دنيا، و گرنه با فرض‏ ‏عدم انحصار زندگي به دنيا و بقاي ابدي انسان و امكان سعادت يا شقاوت او در عالم ديگر و ارتباط تنگاتنگ بين افعال‏ ‏و كارهاي انسان در اين عالم با كمال و سعادت او يا خسران و شقاوت او در آخرت و تاثير مستقيم در آنها چگونه‏ ‏مي‎توان ادعا كرد نيازي به احكام دنيائي دين وجود ندارد، زيرا در اين فرض ، عمل به احكام دنيائي دين تاثير و نقش‏ ‏مستقيمي در سعادت و شقاوت انسان در عالم ديگر خواهد داشت .
‏ ‏ان شاءالله موفق باشيد.
‏ ‏والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 02 Oct 2007 11:47:43 PM
پيام :

‏شرايط حاكم اسلامي

‏ ‏سؤال : من در كانادا زندگي مي‎كنم و مي‎خواهم بدانم در اين زمان ولايت‏ ‏فقيه كيست و ضوابط و معيارهاي لازم براي كسب اين مقام چيست ؟


‏ ‏جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
در رابطه با ولايت فقيه و شرائط هشتگانه آن و نقش بيعت و‏ ‏انتخاب مردم در مشروعيت حاكميت اسلامي به طور كلي مي‎توانيد به جلد‏ ‏اول از كتاب "دراسات في ولاية الفقيه " و ترجمه آن "مباني فقهي حكومت‏ ‏اسلامي " و نيز دو جلد كتاب "ديدگاهها" در سايت اين جانب مراجعه‏ ‏فرماييد. و تعيين مصداق آن شأن فقيه نيست ، بلكه با مردم است .
والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 02 Oct 2007 11:49:11 PM
پيام :

‏پرسشي پيرامون انتخاب ولي فقيه

‏ ‏سؤال : با توجه به گفته هاي حضرت عالي در بيست و هشتمين سالگرد‏ ‏انقلاب درباره ولايت فقيه آيا فكر نمي كنيد كه اين امر باعث انحصار‏ ‏حكومت توسط عده اي خاص مي‎شود چرا كه عده اي خاص فرد را انتخاب‏ ‏كرده و اگر اين فرد با آنان هم نظر نباشد به احتمال زياد حذف مي‎شود و‏ ‏همچنين اگر اين امر اسلامي است چرا در ميان برادران اهل سنت وجود‏ ‏ندارد؟


‏ ‏جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
به نظر اينجانب مشروعيت ولايت فقيه با انتخاب صحيح و شرعي‏ ‏از سوي همه يا اكثريت مردم محقق مي‎شود.
‏ ‏و لازم نيست اين انتخاب توسط خبرگان انجام شود، بلكه خود مردم نيز‏ ‏مستقيما مي‎توانند انتخاب نمايند، مخصوصا اگر خبرگان داراي خط خاصي‏ ‏باشند كه اكثريت مردم آن راقبول نداشته باشند. و اگر بنا شد توسط خبرگان‏ ‏انجام شود، بايد اكثريت مردم خبرگان را انتخاب نمايند و گرنه انتخاب يك‏ ‏اقليت براي اكثريت شرعا و عقلا حجيت و اعتباري ندارد.
‏ ‏همچنين بايد گفت كه مسأله ولايت فقيه يك امر اجتهادي و مورد اختلاف -‏ ‏حتي بين شيعيان - مي‎باشد. و در امور اجتماعي اختلاف نظر بين علماي‏ ‏اسلام ، اعم از شيعه و سني امري است بديهي و غيرقابل اجتناب .
والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 02 Oct 2007 11:51:04 PM
پيام :

‏دور تأييد خبرگان رهبري

‏ ‏سؤال : شوراي نگهبان توسط رهبر تأييد مي‎شوند، كانديداهاي خبرگان‏ ‏توسط شوراي نگهبان تأييد مي‎شوند و خبرگان بايد بر رهبر نظارت كند. از‏ ‏نظر جناب عالي اين مسئله كه در قانون مقرر شده است ، دور است يا خير؟ و‏ ‏اگر هست اين دور چگونه قابل حل است ؟


‏ ‏جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
آري در مفروض سؤال دور واضح است ، و حل آن به اين است كه‏ ‏تأييد صلاحيت خبرگان ، توسط شوراي نگهبان نباشد بلكه از ناحيه علماء‏ ‏و مراجع حوزه ها باشد.
والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 02 Oct 2007 11:52:17 PM
پيام :

‏پرسشهايي پيرامون حاكميت ديني

‏ ‏سؤال : از شما چند سؤال داشتم :
‏ ‏1 - اگر مردم بخواهند دين از حكومت جدا شود آن وقت تكليف چيست ؟
‏ ‏2 - در زمان پيامبر(ص ) و ائمه (ع ) اگر مردم نمي خواستند حكومت ديني‏ ‏تشكيل شود آيا باز هم اين بزرگواران حكومت ديني تشكيل مي‎دادند؟
‏ ‏3- آيا مسئله ولايت فقيه امري است كه در يك حكومت ديني بايد باشد يا‏ ‏تحقق حكومت ديني بدون ولي فقيه امكان پذير است ؟
‏ ‏و بعد از اين سه سؤال از شما مي‎خواهم كه از نظر خود پنج كتاب را كه در‏ ‏مورد اسلام و اسلام شناسي و برتري آن بر ديگر اديان خوب هستند به من‏ ‏معرفي كنيد.


‏ ‏جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
1- براساس آيه شريفه : (لا اكراه في الدين ) هيچ امري از امور دين‏ ‏اعم از اصول و فروع آن نبايد با اكراه و اجبار باشد و اصولا دين اجباري‏ ‏ارزشي ندارد. بنابراين هرچند حكومت و تدبير امور جامعه در بافت بسياري‏ ‏از احكام ديني ملحوظ شده است و اسلام نسبت به آن ، رهنمودها و‏ ‏ارشاداتي دارد، اما نه به شكل اجباري و با زور، بلكه با درايت و ايمان و‏ ‏رغبت مردم . پس چنانچه مردم از دستورات ديني و از آن جمله ، ارشادات‏ ‏حكومتي آن روگردان شدند هيچ مقامي نمي تواند و حق ندارد مردم را با زور‏ ‏و اكراه به حكومت ديني ملزم نمايد، بلي در اين صورت وظيفه عالمان و‏ ‏دانشمندان ديني فقط ارشاد مردم و بيان حقايق ديني براي آنها است .
‏ ‏2 - پيامبراكرم (ص ) تا زماني كه قدرت مردمي پيدا نكرده بودند اقدام به‏ ‏تشكيل حكومت ديني ننمودند و حضرت امير(ع ) نيز اگر جريان سقيفه و‏ ‏اغفال مردم پيش نيامده بود قطعا متصدي خلافت و حاكميت ديني‏ ‏مي‎شدند، اما هنگامي مردم - جز عده اي خاص از بني هاشم و خواص‏ ‏اصحاب - با آن وضعيت آن حضرت را تنها گذاشتند، حضرت تكليف‏ ‏ديگري پيدا كردند، و هيچگاه براي به دست گرفتن حكومت به زور شمشير‏ ‏و سلاح متوسل نشدند.
‏ ‏3 - به نظر اينجانب روح ولايت فقيه جز نظارت فقيه - به عنوان كارشناس و‏ ‏متخصص احكام ديني - بر قوانين جاري كشور نمي باشد .و دخالت فقيه در‏ ‏ساير امور حاكميت كه تخصصي در آنها ندارد صحيح نيست و دليلي هم‏ ‏ندارد. پس اگر بخواهيم حكومتي ديني باشد قاعدتا بايد قوانين آن ، ديني‏ ‏باشد و ديني بودن قوانين نياز به كارشناس و متخصص دارد، و طبعا از اين‏ ‏جهت نظارت فقيه بر قوانين مطرح مي‎شود.
‏ ‏ضمنا براي منظور شما كتابهاي مرحومين علامه طباطبايي و شهيد مطهري و‏ ‏نيز كتابهاي : "از آغاز تا انجام " و "اسلام دين فطرت " اثر اينجانب - كه در‏ ‏سايت من موجوداست - مفيد خواهد بود.
والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 03 Oct 2007 10:22:42 AM
پيام :

‏اسلام سياسي و حاكميت فقها

‏ ‏سؤال : سؤالاتي دارم كه اميدوارم پاسخ دهيد.
‏ ‏1 - آيا بايد همچنان معتقد به اسلام سياسي بود و عقيده داشت كه حاكميت‏ ‏حق فقها است ؟ يا اين تجربه 28 ساله بيانگر اين است كه حكومت را بايد به‏ ‏سياسيون واگذار كرد؟
‏ ‏2- در اين 28 ساله جامعه ايراني سلطه حقوقي مذهبي را تجربه كرده حقوقي‏ ‏بي توجه به خواسته و نيازهاي انسان تا كي بايد فقها حقوق را از سنتي‏ ‏بگيرند كه متعلق به گذشته است ؟


‏ ‏جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
پاسخ سؤالات جناب عالي مشروحا در نوشته ها و مصاحبه هاي‏ ‏اين جانب و از جمله دو جلد ديدگاههاي اين جانب موجود است و‏ ‏مي‎توانيد در سايت من مراجعه فرماييد.
والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 03 Oct 2007 10:26:48 AM
پيام :

‏ولايت فقيه و حاكميت ديني

‏ ‏سؤال : چند سؤالي در مورد نظريه ولي فقيه شما داشتم كه البته با تفاسيري‏ ‏كه امروز مطرح مي‎كنيد بيشتر به نظارت فقيه شبيه است .
‏ ‏اول مي‎خواستم بدانم اين همان نظري است كه هميشه بدان معتقد بوديد؟
‏ ‏دوم مي‎خواستم بدانم در اين نظر شما آيا فقيه فقط بايد بگويد كه كاري كه در‏ ‏حوزه هاي مختلف صورت مي‎گيرد از نظر اسلام چگونه است يا اختيارات‏ ‏بيشتري دارد؟ لطفا به طور شفاف توضيح دهيد؟
‏ ‏سوم مي‎خواستم بدانم كه آيا شما فقه را در تمام زمينه ها كامل مي‎دانيد‏ (اقتصاد، سياست و اجتماع و...) و آن را تئوري كاملي مي‎دانيد؟
‏ ‏چهارم اين كه چرا يك فقيه بيايد اين كار را بكند و يك شورا نباشد كه اين كار‏ ‏را انجام دهد كه مثلا اعضاي آن را با توجه به شرايط كه بايد داشته باشند زير‏ ‏نظر مردم به رأي گذارند؟
‏ ‏پنجم اين كه در نظريه شما اگر تعارضي بين نظر مردم و فقيه پيش بيايد آن‏ ‏موقع كدام كار انجام مي‎شود؟
‏ ‏و ششم اين كه ولي فقيه يك امر ديني است يا نظر شخصي و سياسي ؟


‏ ‏جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
1 و 2 - مبناي اينجانب در ولايت فقيه در گذشته و حال تفاوتي‏ ‏نكرده است . مبناي فقهي من اين است كه در زمان غيبت معصوم (ع )‏ ‏حاكميت ديني با انتخاب صحيح مردم مشروعيت پيدا مي‎كند، و مردم‏ ‏هستند كه حق دارند حاكم خود را مطابق ضوابط شرعي انتخاب نمايند. و‏ ‏يكي از آن ضوابط، عالم بودن او به احكام و معيارهاي الهي در امر حاكميت‏ ‏است . و حدود اختيارات حاكم نيز بستگي به انتخاب و صلاح ديد مردم‏ ‏دارد. آنان هم مي‎توانند او را به ولايت و فرماندهي انتخاب نمايند، و هم‏ ‏مي‎توانند فقط براي نظارت بر قوانين جاري كشور انتخاب كنند. اما از آنجا كه‏ ‏فقيه تخصص و كارشناسي او فقط در احكام دين است ، تناسبش فقط براي‏ ‏نظارت بر ديني بودن قوانين مي‎باشد.
‏ ‏3 - در فقه مصطلح از احكام پنجگانه نسبت به موضوعات مختلف بحث‏ ‏مي‎شود. اما فقه به معناي عام و قرآني آن يعني دين ، شامل تمام آنچه به‏ ‏مصلحت و سعادت و كمال حقيقي انسان مربوط است خواهد بود. يعني‏ ‏دين اسلام در تمام عرصه هاي سياست ، اقتصاد و اجتماع و...رهنمودها و‏ ‏دستورات خاصي دارد.
‏ ‏4 - در فرض حاكميت شورايي نيز فقيه در همان كار تخصصي خود اظهار‏ ‏نظر مي‎كند و ساير امور را بايد به كارشناس مربوطه كه مورد انتخاب و تأييد‏ ‏مردم است واگذار نمايد.
‏ ‏5 - كار فقيه فقط تخصص در استنباط احكام كلي فقه است و در اين جهت‏ ‏مردم با او تعارضي ندارند.
‏ ‏6 - ولايت فقيه يك مسأله ديني است كه اصل و حدود آن بين علماء و‏ ‏دانشمندان مورد اختلاف نظر مي‎باشد.
والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 16 Mar 2008 4:30:15 PM
پيام :

‏متابعت اقليت از اكثريت در مراعات حجاب
‏ ‏
‏ ‏سؤال : چندي قبل طي ايميلي درخواست نمودم به سؤال اينجانب مبني بر‏ ‏ديدگاه فقه شيعي راجع به لزوم رعايت حجاب توسط اهل كتاب و يا سفرا و‏ ‏مقامات كشورهاي خارجي در ايران يا ساير كشورهاي اسلامي پاسخ دهيد و‏ ‏مرا از فرمايشات ارزشمند خود برخوردار فرمائيد و چون هميشه مورد لطف‏ ‏خويش قرار دهيد; حضرتعالي در پاسخ فرموديد چون اكثريت مردم ايران‏ ‏مسلمان هستند بر همين اساس اقليت بايد در بعضي مسائل تابع اكثريت‏ ‏باشد و به طور مثال چون ما در اكثريت هستيم اهل كتاب نيز بايد به مسئله‏ ‏حجاب در محيطهاي اجتماعي و عمومي تن در دهند.
‏ ‏اينجانب سؤالي در ذهنم جرقه مي‎زند: اگر دليل ما براي اجبار اهل كتاب و‏ ‏مقامات كشورهاي خارجي براي رعايت حجاب در سفر به ايران به دليل در‏ ‏اكثريت بودن ما باشد، آيا ممالك خارجي نيز مي‎توانند به همين دليل كه آنها‏ ‏نيز در كشورهاي خودشان اكثريت هستند قانون ممنوعيت حجاب را‏ ‏تصويب كنند؟ آيا تأكيد بر اين نكته كه يك مقام خارجي در سفر به ايران بايد‏ ‏يك روسري در سر داشته باشند در حالي كه هيچ اعتقادي به اين امر ندارد‏ ‏مسئله اي منطقي مي‎باشد؟؟؟ اميد است بار ديگر اينجانب را راهنمايي كرده‏ ‏و اشتباهاتم را گوشزد فرمائيد.

‏جواب :
‏ ‏بسمه تعالي
‏ ‏با سلام و تحيت
‏ ‏در مورد اقليت هاي ديني كه در كشور اسلامي در ذمه و پناه حاكميت‏ ‏اسلامي زندگي مي‎كنند، علاوه بر لزوم تبعيت از اكثريت مسلمان اولا - مفاد‏ ‏قرارداد ذمه اين است كه به قوانين اسلامي احترام گذاشته و برخلاف آن‏ ‏عمل نكنند و لازمه آن مراعات حجاب است ، پس الزام آنان به مراعات‏ ‏پوشش از باب الزام به قرارداد مورد قبول خودشان مي‎باشد.
‏ ‏ثانيا - در كشورهاي خارجي چنين نيست كه ممنوعيت حجاب مورد نظر‏ ‏اكثريت مردم آنجا باشد، بلكه اكثريت مردم نسبت به حجاب و پوشش‏ ‏تقيدي ندارند، و در حقيقت از اين جهت به خاطر اعتقادات ديني و غيره به‏ ‏نوعي آزادي در پوشش معتقدند; بنابراين الزام به عدم پوشش با نظر اكثريت‏ ‏مخالف مي‎باشد. و دولتهاي خارجي نيز اگر منتخب اكثريت باشند بايد‏ ‏خلاف نظر اكثريت قانوني را به تصويب برسانند.
‏ ‏ان شاء الله موفق باشيد.


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 16 May 2008 10:19:47 AM
پيام :

‏ترور و انتحار از ديدگاه اسلام

‏ ‏سؤال : بسمه تعالي
‏ ‏محضر مبارك حضرت آيت الله العظمي منتظري مدظله العالي
‏ ‏السلام عليكم
‏ ‏همان گونه كه استحضار داريد دنياي استكبار جهاني از جمله صهيونيستها و‏ ‏آمريكا و در كنار آنها وهابيت متعصب در بيشتر كشورهاي اسلامي مثل‏ ‏عراق ، لبنان ، فلسطين و افغانستان در اشكال گوناگون فتنه انگيزي مي‎كنند.
‏ ‏متأسفانه طيف هائي از مسلمانان به علت عدم شناخت كافي از اسلام و عدم‏ ‏تحليل صحيح از سياست روز حاكم بر منطقه و كشورهاي اسلامي ، مجري‏ ‏طرح هاي آنان شده اند. و بي خبر از سياست شيطاني استكبار و صهيونيسم‏ ‏جهاني به اختلافات مذهبي ، قومي و گروهي دامن مي‎زنند و نظرات افراطي‏ ‏و بعضا باطل خود را در نزد مردم مسلمان كم آگاه حق جلوه مي‎دهند و با‏ ‏اغفال يا اجير كردن افراد كم عقل به عنوان دفاع از اسلام طي عمليات‏ ‏انتحاري به جان و مال مردم مسلمان و منافع كشورهاي اسلامي افتاده اند و‏ ‏موجبات وهن اسلام و بدبيني افكار عمومي جهان را نسبت به اسلام عزيز و‏ ‏مردم مسلمان فراهم كرده اند كه سود آن به نفع دشمنان اسلام مي‎باشد.
‏ ‏مرجع بزرگوار و فقيه عاليقدر، تقاضا مي‎شود حضرت عالي نظر اسلام را با‏ ‏تجربه طولاني مبارزه با استكبار جهاني و شناخت دقيق از سياست هاي‏ ‏استكبار و صهيونيستي كه داريد، جهت راهنمايي و هدايت و بيداري‏ ‏مسلمانان و ارشاد رهبران جمعيت هاي اسلامي و دفع كج فهمي از اسلام را‏ ‏همراه حكم شرعي اين جنايت بيان فرمائيد.
‏ ‏سلامتي و سعادت و طول عمر با عزت حضرتعالي را از درگاه ايزد منان‏ ‏خواهانيم .
‏‏ والسلام.
‏‏ ‏جمعي از مصلحين و مبارزين مسلمان از كشورهاي عراق ، پاكستان ، لبنان و افغانستان

‏ ‏جواب :
‏ ‏بسمه تعالي
‏ ‏با سلام و تحيت
‏ ‏دين مقدس اسلام دين عقل و منطق است و با هرگونه خشونت و ترور‏ ‏مخالف است ; زيرا علاوه بر تجاوز آشكار به حقوق انسانها اختلال نظام و‏ ‏سلب امنيت عمومي را در پي دارد.
‏ ‏در حديثي معتبر نقل شده كه ابوصباح كناني به امام صادق (ع ) مي‎گويد:‏ ‏همسايه اي داريم كه نسبت به اميرالمؤمنين (ع ) بدگويي مي‎كند، اجازه عملي‏ ‏را نسبت به او مي‎دهيد؟ حضرت فرمودند: آيا تو اهل كاري هستي ؟ گفتم به‏ ‏خدا سوگند اگر اجازه دهيد در كمين او مي‎نشينم ، هنگامي كه به دام افتاد با‏ ‏شمشير او را مي‎كشم . حضرت فرمودند: "يا اباالصباح هذا الفتك ، و قد نهي رسول الله (ص ) عن الفتك . يا ابا‏ ‏الصباح ان الاسلام قيد الفتك " (كافي ، ج 7، ص 375) اي ابوصباح اين كار ترور است و رسول‏ خدا(ص ) از ترور نهي فرمودند، اي ابوصباح اسلام تحقيقا قيد و مانع ترور‏ ‏است . كلمه "فتك " به معناي ترور است . و پس از اينكه حضرت‏ ‏مسلم بن عقيل فرستاده امام حسين (ع ) شهر كوفه را براي ورود امام‏ ‏حسين (ع ) مهيا كرده بود و ابن زياد به دستور يزيد به كوفه آمد و با زور و‏ ‏ارعاب و حكومت نظامي كوفه را كنترل كرد، روزي بنا شد ابن زياد در منزل‏ ‏هاني به ديدن شريك بن اعور كه يكي از سران بود بيايد و شريك كه از‏ ‏شيعيان بود با مسلم قرار گذاشت كه مسلم در منزل هاني در جايي پنهان شود‏ ‏و هنگامي كه شريك طلب آب كرد مسلم وارد شود و ابن زياد را ترور كند، كه‏ ‏طبعا اوضاع كوفه به نفع مسلم برمي گشت ; ولي مسلم كاري انجام نداد و پس‏ ‏از اعتراض شريك ، حضرت مسلم از پيامبر(ص ) نقل كرد: "ان الايمان قيد الفتك ، فلايفتك‏ ‏مؤمن " ايمان قيد و مانع ترور است و مؤمن ترور نمي كند. (اعلام الوري ، فصل چهارم ،‏ ‏ص 225). قابل توجه است كه همين روايت با همين الفاظ در كتب اهل سنت از‏ ‏پيامبراكرم (ص ) نيز نقل شده است . از جمله : مسند احمدحنبل ، ج 1، ص‏ ‏166، چاپ دارالصادق بيروت ; سنن ابي داود، ج 1، ص 631، چاپ‏ ‏دارالفكر بيروت ; و مستدرك حاكم نيشابوري ، ج 4، ص 352.
‏ ‏بنابراين آنچه به نام اسلام تحت عنوان ترور و يا عمليات انتحاري و يا‏ ‏مقدمات آن و به اشكال گوناگون انجام مي‎شود و افراد بي گناهي از هر فرقه از‏ ‏مسلمانان كشته و مجروح مي‎شوند و از جمله خود شخص انتحاري ، حرام‏ ‏است و هيچ ربطي به اسلام عزيز ندارد. انتحار، علاوه بر كشتن افراد بي گناه‏ ‏نوعي خودكشي نيز مي‎باشد كه به صراحت در قرآن از آن نهي شده است و‏ ‏عقل نيز قبح آن را درك مي‎كند و هدف اصلي از انجام اين گونه كارها بدنام‏ ‏كردن اسلام در دنيا مي‎باشد. اينجانب كرارا نظريه خود را در پاسخ به‏ ‏سؤالهاي زيادي كه از عمليات انتحاري مي‎شده ، صريحا مطرح كرده ام كه در‏ ‏سايت مي‎باشد.
‏ ‏ان شاء الله موفق باشيد.
‏ ‏والسلام عليكم و رحمة الله .


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 31 Jan 2009 7:43:38 PM
پيام :

‏نوآورى در مسائل فقهى - فقه تخصصى و تقليد تخصصى - شوراى فقهى -‏ ‏تقليد از چند مرجع - رفع يد از بعضى قوانين مانند سنگسار و...
‏ ‏
‏ ‏سؤال : على اكبر هاشمى رفسنجانى ، رئيس مجمع تشخيص‏ ‏مصلحت نظام در ايران ، در اظهاراتى گفته است كه نمى توان‏ ‏جامعه اى را كه تحت عنوان اسلام اداره مى‎شود با برخى روايات‏ ‏مديريت كرد كه هزار و چند سال پيش در آن شرايط بدون اجتهاد،‏ ‏بدون توجه به عقل و بى توجه به مصالح و مفاسد نقل شده است .
‏ ‏- آبا به اعتقاد شما نوآورى در مسائل فقهى لازم است و دليل آن از‏ ‏ديدگاه شما چيست ؟
‏ ‏- آقاى رفسنجانى گفته اند كه بايد فقه تخصصى و تقليد تخصصى‏ ‏را بپذيريم ، به نظر شما آيا تقليد از چند مرجع تقليد جايز است ؟
‏ ‏- لزوم ايجاد شوراى فقهى (كه آقاى رفسنجانى به آن اشاره‏ ‏كرده اند) در حكومت ايران چيست و اين مسئله به حل اختلافات‏ ‏شيعه و سنى مى‎تواند كمك كند؟
‏ ‏- به عنوان آخرين سوال مى‎خواستم نظر شما را نسبت به نوآورى‏ ‏در احكام دينى و قوانين اسلامى بپرسم . آيا بعضى از قوانين نظير‏ ‏سنگسار، اعدام ، قطع عضو مى‎تواند از قوانين اسلامى خارج شود،‏ ‏يا اينكه اين قوانين براى هميشه لازم الاجرا است ؟
‏ ‏
‏ ‏جواب :
‏ ‏در رابطه با سؤالات جنابعالى به چند نكته مختصرا اشاره‏ ‏مى‎كنم :
‏ ‏1 - نوآورى در مسائل فقهى به دوگونه امكان دارد:
‏ ‏الف - استنباط حكم جديد با حفظ موضوع .
‏ ‏ب - استنباط حكم جديد با فرض تغيير موضوع . در مورد اول‏ ‏ممكن است شخص مجتهد در اثر تحقيق بيشتر و ملاحظات‏ ‏امورى كه در فهم حكم فقهى از ادله مقرره موثر است به استنباط‏ ‏حكمى جديد برسد. در فقه اسلامى مواردى را مى‎توان برشمرد‏ ‏كه استنباط حكم جديد فقهى از اين قبيل بوده است . اين قسم حكم‏ ‏جديد در حقيقت منشأ آن استظهار جديد از ادله نقلى فقه مانند‏ ‏قرآن و روايات مى‎باشد، زيرا مجتهد تابع ظهورى است كه از دو‏ ‏منبع مذكور به دست مى‎آيد و استظهار كه همان دستيابى به ظهور‏ ‏ادله است متأثر از عوامل مختلفى مى‎باشد و يكى از آنها پيش‏ ‏فرضهاى موجود در ذهن مجتهد است كه چه بسا منجر به استظهار‏ ‏جديد و نوآورى در فقه مى‎شود.
‏ ‏و اما استنباط حكم جديد با فرض تغيير موضوع امرى است‏ ‏واضح و محقق ; زيرا تمام موضوعات احكام فقهى ثابت و‏ ‏غيرقابل تغيير نمى باشند، بلكه موضوعاتى كه مربوط به جوامع و‏ ‏امور اجتماعى است اكثرا در اثر تحولات اجتماعى دچار تحول و‏ ‏تغيير خواهند شد و بالنتيجه احكام فقهى آنها نيز تغيير خواهد‏ ‏كرد. اين تغيير و تحول موضوع قهرا در موضوعات جديد منجر به‏ ‏احكام جديد و نو خواهد شد. منتهى الامر تشخيص اين معنا كار‏ ‏آسانى نيست ، مجتهد بايد تمام جهات مربوط به حكم فقهى را از‏ ‏ادله به دست آورد تا بتواند با تغيير آن جهات مطمئن شود كه‏ ‏موضوع حكم تغيير يافته است . البته احراز تحول و تغيير بايد با‏ ‏نظر كارشناس مربوطه باشد، اوست كه مى‎تواند به طور دقيق و‏ ‏علمى تحول و تغيير موضوع را به دست آورد تا مجتهد حكم آن‏ ‏را استنباط نمايد.
‏ ‏
‏ ‏2 - نكته دوم اين است كه اصولا تقليد امرى است عقلايى و از‏ ‏مقوله رجوع فرد به متخصص و كارشناس فقه . و اين سيره عقلاء‏ ‏مورد تأييد شارع قرار گرفته است و عقلا در كارهاى مهم خود به‏ ‏متخصصى رجوع مى‎كنند كه تخصص او از ديگران بالاتر باشد. از‏ ‏اين رو بايد تخصص بالاى مجتهد احراز گردد تا بتوان از او تقليد‏ ‏نمود. و از آنجا كه فقه بخصوص در دوران ما گسترده و داراى‏ ‏رشته هاى گوناگون مى‎باشد تخصص يك نفر و اعلميت او در تمام‏ ‏رشته هاى فقه نادر خواهد بود، و لذا اگر هر مجتهدى در يك رشته ‏ ‏فقه تخصص بالايى داشته باشد مى‎توان گفت مقلد مى‎تواند در هر‏ ‏رشته اى از آن مجتهدى تقليد كند كه تخصص او در آن رشته از‏ ‏ديگران بالاتر و به اصطلاح اعلم مى‎باشد. بنابراين در فرض‏ ‏مذكور، مى‎توان بلكه بايد از چند مرجع كه هر كدام در رشته ‏ ‏خاصى اعلم مى‎باشند تقليد نمود. اين جانب اين مسأله را در‏ ‏توضيح المسائل مسأله 21 متعرض شده ام .
‏ ‏
‏ ‏3 - شوراى فقهى نيز از قديم مطرح بوده ، ولى تاكنون عملى نشده‏ ‏است . بديهى است از نظر اصابت به واقع و حقيقت نظر چند نفر‏ ‏متخصص در مقايسه با يك نفر احتمال تطابق بيشترى خواهد‏ ‏داشت . مگر اين كه در خارج شورا شخصى باشد كه از نظر علمى‏ ‏در سطح بالاترى نسبت به اعضاى شورا باشد. و در هر حال اگر‏ ‏حوزه هاى علميه به سمت شوراى فقهى گام بردارند و بتدريج‏ ‏تفكر آن مورد تأييد قرار گيرد به يقين تحولى بزرگ در اين زمينه‏ ‏خواهد بود، بخصوص اگر در مقام استنباط از قرآن و روايات‏ ‏معصومين (ع ) فقه اهل سنت نيز ملاحظه گردد و به اصطلاح فقه‏ ‏مقارن مورد توجه قرار گيرد بهتر مى‎توان مقصود و نظر واقعى‏ ‏امامان (ع ) از روايات وارده را فهميد. زيرا به قول مرحوم آيت الله‏ ‏العظمى بروجردى در زمان امامان (ع ) كه فقه حاكم فقه اهل سنت‏ ‏بوده ، فقه شيعه كه مستفاد از امامان (ع ) بود همچون حاشيه اى بوده‏ ‏بر متن فقه حاكم ، از اين رو براى بهتر فهميدن حاشيه بايد متن را نيز‏ ‏فهميد.
‏ ‏
‏ ‏4 - احكام رجم ، اعدام و قطع عضو هركدام موضوع خاصى و‏ ‏شرايط ويژه اى دارد كه اگر آن شرايط كاملا محقق باشد قابل اجرا‏ ‏خواهد بود، وگرنه نمى توان آنها را اجرا نمود. شرايط رجم و‏ ‏اعدام آن قدر زياد و سخت است كه بندرت ممكن است تحقق پيدا‏ ‏كند، و اصولا در مجازاتهاى اسلامى قاعده اى وجود دارد كه اگر‏ ‏در تحقق بعضى شرايط آنها از نظر موضوع يا حكم شبهه و شكى‏ ‏وجود داشته باشد نبايد مجازات مربوطه اجرا گردد.
‏ ‏همچنين در مجازاتهايى كه جنبه حق الناس در بين نباشد و مربوط‏ ‏به حقوق جامعه باشد حاكميت صالح و منتخب مردم مطابق‏ ‏صلاحديد و شرايط مقتضى مى‎تواند مانع از اجراى آنها شود.
‏ ‏ضمنا در رابطه با موضوع رجم و بعضى ديگر از مجازاتها در رساله ‏ ‏مختصرى از اين جانب به نام : "مجازاتهاى اسلامى و حقوق بشر"‏ ‏نكاتى ذكر شده است كه مى‎تواند براى سوال شما مفيد باشد.
‏ ‏ان شاء الله موفق باشيد.


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 03 May 2009 6:42:20 PM
پيام :

‏آيا قصاص افراد زير هجده سال جايز است ؟
‏ ‏
‏ ‏سوال : 1 - از ديدگاه فقهى حضرت عالى اعدام زندانيان زير هجده سال‏ ‏در چه شرايطى جايز مى‎باشد؟ در حالى كه سن بزرگسالى در سازمان ملل‏ ‏هجده سال تعيين شده است و ايران هم اين قطعنامه را قبول و امضاء كرده‏ ‏است و مجلس نيز آن را تاييد كرده است .
‏ ‏2 - بنابر قانون اسلامى آيا بجز اعدام ، مجازات ديگرى براى چنين‏ ‏زندانيانى امكان دارد؟
‏ ‏3 - در مورد قانون قصاص آيا اين قانون شامل افراد زير هجده سال‏ ‏مى‎شود؟ آيا راه ديگرى غير از قصاص و ديه وجود دارد؟ آيا حاكم يا‏ ‏فقيه مى‎تواند قانون قصاص را براى افراد زيرا هجده سال تغيير دهد؟‏ ‏مخصوصا اين كه در قانون اساسى آمده است كه اگر ايران قانون بين المللى‏ ‏را قبول نمايد قوه قضاييه بايد آن را به رسميت بشناسد و اجرا نمايد.
‏ ‏
‏ ‏جواب :
‏ ‏بسمه تعالى
‏ ‏با سلام و تحيت
‏ ‏1 - مطابق ادله شرعى پس از بلوغ شرعى ، حدود و قصاص با اجتماع ساير‏ ‏شرايط ثابت مى‎شود; ولى حدود خصوصا اعدام با شبهه ، مثل احتمال‏ ‏عقلائى جهل به حكم ساقط مى‎شود و در موارد عدم سقوط نيز حاكم‏ ‏شرع مى‎تواند بنا به مصالح اهم اجراى آن را به تأخير بيندازد و يا در موارد‏ ‏خاص ، آن را اجرا ننمايد. و در رابطه با وظيفه حكومت دينى نسبت به‏ ‏معاهدات بين المللى و تعارض آنها با احكام شرع در رساله مختصر‏ ‏اينجانب به نام : "حكومت دينى و حقوق انسان " مطالبى به تفصيل ذكر‏ ‏شده است . در سايت نيز قابل دسترسى است .
‏ ‏2 - در صورتى كه به علت شبهه يا به علت مصلحت اهم ، مجازات اعدام‏ ‏منتفى شود، چنانچه حاكم شرع جامع الشرايط با مشورت اهل خبره‏ ‏صلاح بداند مجازات ديگرى را به جاى آن به عنوان تعزير اعمال‏ ‏مى‎نمايد.
‏ ‏3 - چنانچه قاتل به سن بلوغ رسيده باشد ولى به عللى از جمله كمى سن‏ ‏در مورد قصد قتل و با توجه او به اين كه عمل او كشنده است شبهه وجود‏ ‏داشته باشد، حكم به قصاص نمى شود و ديه ثابت مى‎شود، گرچه قاضى‏ ‏جامع الشرايط مى‎تواند او را تعزير نيز نمايد. علاوه بر اين در مورد‏ ‏قصاص نيز حاكم شرع مى‎تواند بنابر مصالح اهم در مورد خاصى اجراى‏ ‏آن را به تأخير بيندازد و يا از آن جلوگيرى كند.
‏ ‏ان شاء الله موفق باشيد.


فرستنده پاسخ : admin
تاريخ : 01 Sep 2009 5:37:05 PM
پيام :

‏رابطه حاكميت ديني و دموكراسي

‏ ‏سؤال : محضر مبارك فقيه عالي قدر.. آقا سؤالي در مورد ولايت فقيه داشتم .‏ ‏بر اساس نظر شما كه با آيات و روايات مستند گرديده ، ولايت فقيه ، انتخابي‏ ‏و مقيده مي‎باشد... مخالفين نظر آن مجاهد نستوه استدلال مي‎كنند كه اين‏ ‏دفاع از ولايت فقيه با اصل دموكراسي تعارض دارد. اشاره آن ها به نظام هاي‏ ‏دموكراسي در غرب است ... در برابر اين انتقاد، چه بايد گفت ؟؟؟... بدون‏ ‏ترديد نظرات ثاني الاثنين انقلاب راهگشاي بسياري از موارد خواهد بود.


‏ ‏جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
روح دموكراسي اين است كه حاكميت از ناحيه آراء ملت در محيط‏ ‏آزاد انتخاب شود. و در صورت اختلاف ، ملاك آراء اكثريت ملت باشد، پس‏ ‏اگر اكثريت مردم معتقد به دين خاص باشند طبعا خواست اكثريت ملت‏ ‏حكومت ديني و نظارت كارشناس ديني مي‎باشد.
‏ ‏پس در محيطي كه اكثريت مردم معتقد به اسلام باشند طبعا دموكراسي با‏ ‏حاكميت ديني هماهنگ مي‎باشد البته در اين ميان بسا حكام تندي هايي‏ ‏انجام مي‎دهند كه مربوط به دين نيست و طبعا مردم حق اعتراض دارند.
والسلام عليكم و رحمة الله .


سايت دفتر آیت الله العظمی منتظری - Ayatollah Montazeri Official Website

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter